تعاليم ديني ، بويژه دين اسلام و آيات قرآني آن بر اين حقيقت تأكيد مي كند كه بر اساس سنت الهي همواره قدرت و حاكميت در ميان جوامع مختلف چرخيده و هركدام در برهه اي از زمان بر آن تكيه زده و در بوته آزمايش قرار گرفته اند. آيه شريفه “ و تلك الايام نداولها بين الناس” [1] تنها ناظر به تداول قدرت و جنگ بين مسلمانان و كفار در جنگ بدر و اُحد نيست ، بلكه بيانگر يك حقيقت و قانون كلي در جهان بشريت است كه در آن همواره حق و باطل درگيرند. در آيه ديگر بصراحت مي گويد : “ آيا اين مردم در روي زمين سير نمي كنند تا عاقبت كار ستمكاران پيش از خود را كه بسيار نيرومند واقتدارشان بيش از اينان بود به ديده عبرت بنگرند؟ و هيچ موجودي در آسمان و زمين از قدرت خدا نتواند كاست كه همانا خداوند عالم و قادر مطلق است”.[2] بنا بر اين هيچ ترديدي در اين سنت الهي نبايد وجود داشته باشد ، آنچه در اينجا از اهميت ويژه اي بر خوردار است پيش بيني اين واقعيت، يعني سقوط حاكميت قدرت ها از روي نشانه هائي است كه انسان پيش رو دارد. امام خميني( قدس سره ) توانست اين حقيقت را در مورد سقوط قدرت شوروي در سال 1367 پيش بيني كند كه اين پيش بيني در آذرماه سال 1370 تحقق يافت. ايشان در پيامي به آقاي گورباچف، صدر هيئت رئيسه وقت اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي، در مورد سقوط كمونيسم خاطر نشان كردند كه “ صداي شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است” .[3]
پيش بيني دقيق زمان و چگونگي “ جهان پس از آمريكا ” تا حدودي مشكل است و نياز به بررسي سياست آمريكا در دوران گذشته و همچنين سياست حاكم بر ديگر قدرت هاي فعلي حاكم بر جهان دارد. از اينرو در اينجا مناسب خواهد بود كه مروري به گذشته نه چندان دور سياست هاي مستكبرانه آمريكا داشته باشيم. قدرت روز افزون سياسي آمريكا بر ميگردد به زمان پايان جنگ جهاني دوم. گرچه قدرت اقتصادي اين ابر قدرت سالها قبل از آن شكل گرفته بود و اين يكي از عوامل اوج گيري قدرت سياسي آن بود.
موقعيت آمريكا در دوران جنگ جهاني دوم و پس از آن
مي دانيم كه در جنگ جهاني دوم از يك سوي هيتلر در آلمان داعيه رهبري جهان را داشت و از سوي ديگر امپراطوري ژاپن قدرت خود را با جنگ در آسياي بزرگ كسترش داده بود. جنگ هاي خانمانسوز و پيروزي ها و پيشروي هاي اين دو ابر قدرت عرصه را بر ديگر قدرت ها تنگ كرده و موجب شده بود كه قدرت هاي آمريكا، شوروي و انگليس كه نمايندگان آنها روزولت، استالين و چرچيل بودند براي تغيير نظم جهان باهم نزديك شده به رايزني بپردازند. ضربه هاي شديدي كه انگليس و شوروي در اروپا از نازي ها خوره بودند چندان رمقي براي آنها باقي نگذاشته بود. در حقيقت آمريكا بود كه با اقتصاد و نيروي نظامي قوي در اين گير و دارها سالم مانده بود. لذا با تمام توان قادر بود در صحنه حاضر شود و مهار امور را به دست بگيرد.
آمريكا ضمن مذاكرات با سران مذكور و كمك به آنها به منظور جلوگيري از پيشروي هاي بي امان نازي ها به فكر تكميل قدرت نظامي و ايجاد پايگاه هاي خود در نقاط حساس جهان و حتي قدرت اتمي خود بود كه سر انجام با اتكاء به نيروي اتمي توانست ژاپن را از پاي در آورد.
روز ولت در اواخر عمر خود به فكر بكاربري بمب اتمي افتاده بود. او در سال 1939م پس از ملاقاتي با انيشتن از سنا در خواست كرد دو ميليارد دلار اعتبار در اختيارش بگذارد و حساب آنرا مطالبه ننمايد ، زيرا آزمايش هاي متعدد منتج به نتيجه مثبت شده و بمب حاضر شده بود. از جمع تجربيات يقين حاصل شده بود كه بمب اتمي داراي قوه مخرب حيرت آور و خارج از حد تصور است. روزولت پس از اينكه به وجود بمب اتمي اطمينان حاصل كرد مصمم بود كه قبل از اعلام خطر و گوشزد نمودن آثار و نتائج وخيم آن به ژاپني ها بر سرشان پرتاب نكند. او مي خواست آنها را به نحوي وادار كند كه نتائج مخرب بمب را به چشم خود به بينند تا سر تسليم فرود آورند ؛ و باز اگر ژاپني ها حاضر به تسليم بلا شرط نشدند تقاضا كند شهري را كه بمب بدان پرتاب خواهد شد تخليه نمايند ولي مرگش اين طرح ها را بباد داد. لذا ترومن پس از ارتقاء به مقام رياست جمهوري طرح هاي انسانيت خواهي وي را بدور انداخته و پافشاري و تأكيد كرد كه بايد هرچه زودتر بدون اخطار قبلي بمب را بر سر ژاپني ها فرو ريخت.
سر انجام در ششم اوت سال 1945 م. پس از آنكه هواپيماهاي آمريكائي اوراقي را مبني بر اينكه ژاپني ها تعدادي از شهر هاي ژاپن از جمله هيروشيما را تخليه كنند پخش كردند اولين بمب اتمي را به آن شهر پرتاب كردند كه در ظرف چند ثانيه 000‚160 نفر انسان جان خود را از دست دادند. سه روز بعد دومين بمب اتمي را بر شهر ناكازاكي فرو ريختند كه در نتيجه آن 000‚75 نفر كشته و زخمي بجاي ماند.[4]
با اين ضرب شست ها نيروي امپرياليستي آمريكا شكل جديدي گرفت و نظم نوين جهاني در آن عصر به گونه ديگري چهره نمود.
نظم نوين جهاني پس از جنگ جهاني دوم
هنگامي كه آمريكا در جنگ ابتكار عمل را به دست گرفته بود در اروپا اتحاديه هائي عليه نازيسم شكل مي گرفت. پس از پايان جنگ آمريكا نسبت به توسعه طلبي شوروي و مكتب كمونيسم بشدت حساسيت پيدا كرد. بويژه پرده آهنين شوروي در اروپا روحيه امپرياليستي را در آمريكا تقويت كرد. گرچه با پايان جنگ خطر نازيسم محو شده بود اما آمريكا و انگليس خطر شوروي را كمتر از نازيسم هيتلري نمي دانستند. لذا در آوريل 1949 پيمان آتلانتيك(NATO) را ابداع و امضاء كردند. هدف اصلي اين پيمان كه اصولاً به ابتكار آمريكائي ها بوجود آمد اين بود كه كليه دول حوزه آتلانتيك شمالي را زير نفوذ خود بياورند تا بدينوسيله از بسط و توسعه كمونيسم در آنها جلوگيري نمايند. در حقيقت ركن اصلي اين پيمان قدرت و نفوذ آمريكابود.
عوامل قدرت و نفوذ آمريكا در اين جريان بترتيب عبارت بودند از:
1- قدرت اقتصادي آمريكا كه بر اقتصاد همه كشورها به استثناي كشورهاي تحت نفوذ كمونيسم حاكميت يافته بود. يعني حتي اقتصاد كشورهاي اروپاي غربي زير نفوذ و سايه اقتصاد آمريكا قرار گرفته بودند بگونه اي كه وضع پولي اغلب كشورهاي اروپائي مستقيماً تحت نفوذ نوسانات اقتصاد آمريكا در آمد. بعبارت ديگر اقتصاد آمريكا در قرن بيستم مانند اقتصاد انگلستان در قرن نوزدهم بر دنيا چيره گرديد. البته دو جنگ جهاني اين امكان را به آمريكا داده بود كه درياي بيكراني از ثروت در قلب آن تمركز يابد. اين غول ثروتمند توانست از سال 1946 تا 1955 مبلغ خطير 33 ميليارد دلار به كليه كشورهاي جهان بعنوان قرض و كمك هاي بلاعوض بپردازد، و اين مبلغ به استثناي كمكهاي نظامي و تسليحاتي بود كه در اختيار آنها قرار ميداد.[5]
2- قدرت نظامي آمريكا مانند قدرت اقتصاديش سرآمد كشورها در جهان بود. در هيچيك از ادوار تاريخي هيچ ملتي از چنين قدرت نظامي برخوردار نبوده است. گرچه شوروي از نيروي زميني گسترده اي بر خوردار بود ولي سيستم دفاعي آمريكا بنا به خصوصيات و موقعيت دريائي اش بر اساس همكاري تنگاتنگ قواي آتلانتيك شمالي از برتري كامل برخوردار بود.
3- اومانيسم آمريكائي كه بر اساس منافع فرد و نه جامعه بنيانگذاري شده بود بويژه پس از ارتباطات جهاني از طريق پيمان آتلانتيك در غرب بسيار رشد كرده بود و سياست ناشي از آن در غالب ليبراليسم بر سياست كمونيسم و سوسياليسم در كشورهاي غربي فائق آمده بود. گرچه احزاب سوسياليست در كشورهاي اروپاي غربي كم و بيش فعال بوده و در صحنه سياست اجرائي برخي از اين كشورها ظاهر مي شدند اما قدرت و نفوذ آنها در برابر ليبراليسم آمريكائي كه در زواياي كشورها نفوذ كرده بود ناچيز به حساب مي آمد.
اين عوامل اصلي ، همراه با عوامل فرعي ديگر، نقش بسيار كليدي را در اختيار آمريكا براي “ابرقدرت امپرياليستي” شدن قرار داده بودند.
از سوي ديگر شوروي بجاي بررسي اين نكات اصلي و يافتن راه حل هاي جدي از طرفي به دنبال تقويت زرادخانه هاي خود و تقويت بنيه نظامي كشور و از طرف ديگر به دنبال ترويج نظريات گمراه كننده و بي اساس و بنيان مكتب كمونيسم در سراسر جهان بود. ماشين تبليغاتي كلان مسكو كه اين نظريات و افكار را تحت عناوين مختلف كتاب، بروشور و نشريه و ديگر امور رسانه اي به زبان هاي دنيا منتشر و پخش مي كرد لحظه اي آرام و قرار نداشت. آثار لنين در مجلدات بزرگ و قطور و بصورت دائره المعارف به زبانهاي گوناگون تهيه و ترجمه مي شد و در اختيار جوانان و ملتهاي انقلابي كه كينه ابر قدرتي آمريكا را در سينه مي پروراندند اهداء مي شد. راستي سخن امام خميني (قدّس سره) چقدر زيبا و پر معني بود كه در نامه تاريخي خود خطاب به گورباچف گفتند : “ … ولي به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود ، قابل ستايش است”.[6]
گرچه شوروي نفوذ خود را بركشور هاي اروپاي شرقي و برخي ديگر كشورهاي جهان تحكيم بخشيد و در برابر پيمانهاي آتلانتيك شمالي[7]، سنتو[8] و سيتو[9]، پيمان ورشو[10] را به وجود آورد و همچنين موجب شد كه برخي كشورها به شمالي و جنوبي، مانند كره ، يمن و غيره تقسيم شوند ولي همه اين تلاشها مستبدانه و توأم با پرده آهنين بود و لذا هيچ كدام از اين سياست هاي باصطلاح ضد امپرياليستي نتيجه مطلوب را عائد كمونيستها در قبال آمريكاي جهانخوار نكرد ، و از اينرو است كه ديديم به مجرد فرو پاشي شوروي همه چيز از هم پاشيد و كشورهاي تحت يوغ شوروي نفس راحتي كشيدند.
به هرحال گرچه “ نظم نوين جهاني” پس از جنگ جهاني دوم نظام دو قطبي و در سايه جنگ سرد بود ولي جاي ترديدي نبود كه سلطه اختاپوسي آمريكا روز به روز حاكميت قوي تري را بر جهان بدست مي آورد. متأسفانه در همين دوران بود كه پاي آمريكا بيش از پيش به خاور ميانه باز شد و پايگاه هاي آن در خليج فارس، ايران در دوران ستمشاهي ، تركيه و غيره مستحكم گرديد. از همه فاجعه آميز تر تقويت رژيم نژادپرست و اشغال گر قدس بود كه در اين دوران حد اكثر سوء استفاده را در تقويت بنيان نامشروع خود جهت حفظ منافع آمريكا عليه كشورهاي اسلامي خاور ميانه و تلاش براي ايجاد يك قدرت هسته اي در منطقه كرد.
به همين جهت بود كه انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) از همان آغاز و در دهه 40 بدون كمترين توجه به قدرت خيالي شوروي، بر دو اصل تأكيد داشت: يكي تبيين جنايات آمريكا در جهان و بويژه ايران و ديگر خطر اسرائيل بعنوان يك غده سرطاني در قلب جهان اسلام.
گرچه پس از جنگ جهاني دوم و دوقطبي شدن جهان در بسياري از كشورها نهضت هاي استقلال طلبي، در شكل ملي گرايانه و يا اسلامي، شكل گرفت و برخي از آنها هم به ظاهر از شرّ استعمار قديم نجات يافتند ولي هيچيك از اين نهضتها كمترين تغييري را در سلطه جوئي و جهانخواري آمريكا نتوانستند بوجود بياورند. آمريكا در طول دوران جنگ سرد همچنان يكه تاز ميدان سياست، اقتصاد، تسليحات نظامي و ليبراليسم مبتني بر اومانيسم بود.
انقلاب اسلامي ايران تهديدي عليه آمريكا
شايد آمريكا در اوائل دهه چهل و بعبارت ديگر در دوران حوادثي كه منجر به واقعه پانزده خرداد گرديد احساس نمي كرد اين نهضت اسلام خواهي كه توسط يكي از مراجع تقليد در قم آغاز شده خطر يا مزاحمتي براي پايگاه قدرتمندش در ايران ، كه هزاران نظامي آمريكائي در آن خدمت مي كنند ، ايجاد كند. هر چند نظام ستمشاهي ، كه ژاندارم آمريكا در منطقه بود، براحتي بر نهال نوپاي نهضت بعنوان يك “حركت ارتجاعي” ! فائق آمد ولي اركان اين نهضت الهي همچنان در دلهاي انسانهاي زجر كشيده از سياست استكباري آمريكا جاي خود را باز كرد و هرچه فشارها بر رهبر اين نهضت خدائي زيادتر شد و به تبعيد او از ايران به تركيه و عراق منجر گرديد روز بروز بر طرفداران و علاقمندان به اين نهضت افزوده شد.
پيروزي اعجاز آميز انقلاب اسلامي در ايران اميدها را در دلهاي جهانيان زنده كرد و آمريكا و اقمارش را در مقابل عملي انجام شده كه همه را غافلگير كرده بود قرار داد. بار ديگر تحليل گران و سياستمداران آنها به اين فكر افتادند كه با مكتب انقلابي ديگري شبيه كمونيسم جهاني مواجه شده اند و بايد براي مقابله با آن فكري كنند. آنها جهان اسلام را با جهان كمونيسم مقايسه كرده و نتيجه گيري كردند كه بايد ريشه هاي آنرا از آغاز و قبل از آنكه براي آنها دردسري بشودخشگانيد.
در اينجا نيازي نيست كه توطئه هاي آمريكا و اقمار آن و حتي برخي ازحكّام كه بنام اسلام بر كشور هاي اسلامي مسلط بوده و هستند و از سياستهاي نابخردانه آمريكا تبعيت مي كنند را عليه انقلاب اسلامي بيان كنيم چرا كه همه انسانهاي آزاده كم و بيش از آنها آگاهند. اين توطئه ها كار ديروز و امروز نيست. مسأله باينصورت است كه اينها لحظه اي غافل از پياده كردن اهداف شيطاني خود نبوده و نيستند. علاوه بر توطئه هاي عملي از قبيل طرح هاي كودتا و جنگ هشت ساله تحميلي كافي است بدانيم كه هم اكنون رسانه هاي شيطاني دنيا در هر شبانه روز بيش از 120 ساعت برنامه فارسي در فضاي ايران پخش مي كنند. هفت راديوي بيگانه فارسي آمريكا، آزادي ، بي بي سي، اسرائيل، كلن، فرانسه و مسكو بيشترين نقش را در اين زمينه ايفا مي كنند.
از قضا همه اين توطئه ها تاكنون نقش بر آب شده و نتوانسته آرزوي پليد جنايتكاران را تحقق بخشد. اگر روزي تنها در ايران شعار "مرگ بر آمريكا" در فضا طنين افكن بود امروز مي بينيم اين شعار در سراسر جهان بر اثر سياستهاي نابخردانه بوش و دست اندركاران سياست فعلي آمريكا از حلقوم مسلمانان و غير آنها خارج مي شود. اين مخالفت ها تضعيف آمريكا را در آينده نويد مي دهد. البته در اينجا نمي خواهيم قضاوت نهائي را داشته باشيم. هنوز بايد سياستهاي آمريكا را در ارتباط با جهانخواري آن بيشتر بشناسيم.
جهاني شدن اسلام
در دو سه دهه اخير تحولاتي در خاور ميانه رخ داد كه موجب گسترش اسلام در جهان بويژه در غرب گرديد. اهم اين تحولات را جنگ هاي تحميلي غرب و شرق در خاور ميانه تشكيل مي دهند كه ذيلاً به آنها اشاره مي كنيم:
1- درگيري هاي اسرائيل با فلسطينيان و خريد املاك آنها و ايجاد شهرك هاي يهودي نشين در فلسطين اشغالي كه اينها همه موجب آواره شدن مسلمانان فلسطيني در كشورهاي عربي و مسكن گزيدن در غرب شد.
2- جنگ طولاني در لبنان كه مسلمانان لبنان را به كشورهاي اروپائي و آمريكائي سرازير كرد.
3- جنگ خانمانسوز و طولاني در افغانستان، ابتدا توسط شوروي و بعدها توسط آمريكا با حمايت هاي همه جانبه از نيروهاي مرتجع و خشن طالبان و نسل كشي آنها، كه اينها نيز سيل افغانيها را به كشور هاي اروپائي و آمريكا سوق داد.
4- جنگ تحميلي عراق عليه ايران با كه جمع بسياري از ايرانيان و عراقيها را به آن كشورها سوق داد. علاوه بر اين لشكرگشي آمريكا به خليج فارس براي نجات كويت از اشغال رژيم بعثي و تحريم هاي بعدي آمريكا عليه عراق كه اين هم يكي ديگر از عوامل مهاجرت و فرار و پناهندگي بيشتر عراقيها به كشورهاي غربي شد. در اين سناريو انبوه عراقي هاي فراري در صحراي عربستان پس از سالها زندگي در چادرها و تحمل رنجها و آلام سرانجام بين برخي از كشورهاي اروپائي بويژه كشورهاي اسكانديناوي تقسيم گرديدند.
5- اضافه بر اين جنگ هاي تحميلي و ظالمانه، جهانخواري آمريكا و اقمار اروپائي آن از نظر اقتصادي موجب شد كه روز بروز اقتصاد و صنعت آنها شكوفا شود و در عوض كشورهاي اسلامي در فقر و انزواي اقتصادي و تكنولوژي قرار بگيرند و اين موجب مهاجرت بسياري از سرمايه داران و جوانان بيكار در كشور هاي اسلامي به غرب شد تا سرمايه داران بتوانند به ثروت بيشتري دست يابند و بيكاران و كم درآمدها به نان و نوائي برسند.
اين مهاجرت ها ، پناهندگي ها و فرارها موجب شد كه غرب ، يعني اروپا و آمريكا در طول دو سه دهه اخير با جمعيت زيادي از مسلمانان در كشورهايشان مواجه شوند. اين حركت و اختلاط اجتماعي كه هيچگاه در گذشته سابقه نداشته است گرچه موجب انحراف و گمراهي بسياري از مسلمانان مهاجر و از دست دادن هويت ديني، اخلاقي و فرهنگي و هضم شدن آنها در فرهنگ غربي شد اما برعكس بسياري ديگر پايبند به همه شؤونات ديني و اخلاقي خود باقي ماندند ودر اثر ارتباط با غربي ها و ازدواج با آنها اسلام را جايگزين لامذهبي و لائيك بودن و حتي در بسياري از موارد جايگزين كليسا كردند.
نگارنده شواهد زيادي بر اين مطلب مبتني بر مشاهدات خود و مطالعه و غور در مجلات، روزنامه ها و كتب غربي دارد. در اينجا بي تناسب نخواهد بود كه به نظريات و آمار هائي در اين زمينه اشاره اي گذرا داشته باشيم تا نتيجه گيري از اين بحث قطعي تر باشد.
در آمريكا : چاس دبليو. فري من Chas W. Freeman رئيس شوراي سياستگذاري خاور ميانه در كنفرانسي [11] در آمريكا گفت: “ امروز اسلام يكي از رو به رشد ترين اديان نه تنها در آمريكا بلكه در سطح جهان مي باشد”.
ريچارد اچ. كرتيسRichrd H. Curtiss در همان كنفرانس گفت: “ مبارزه اخير مسلمانان آمريكائي كه در ارتباط با كمپاني “برگر كينگ“ و پيروزي آنان با همكاري جامعه آمريكائي عرب تبار صورت گرفت كمتر از جنگ بدر، اولين پيروزي مسلمانان در شبه جزيره عربستان، نمي باشد”.[12] وي پس از توضيحاتي در اين مورد و موارد مشابه اظهار داشت: “ من معتقدم اگر اوضاع به همين منوال پيش برود در پنج الي ده سال آينده مسلمانان آمريكائي شاهد پيروزي هاي متعدد و مشابهي با غزوه يرموك و قادسيه خواهد بود”.
آقاي جيمس اي. تورونتو James A. Toronto استاد پيوسته مطالعات اسلامي و مذاهب تطبيقي دانشگاه بريگهام در مقاله اي تحت عنوان “ دورنماي مورمون ها[13] نسبت به پيامبر اسلام” مي نويسد: “ در آغاز قرن بيست و يكم اسلام يكي از بزرگترين اديان است كه سريعترين پيشرفت را نسبت به اديان و مذاهب ديگر داشته است”. [14] در اين مقاله تصويري از مسجد بزرگ رم چاپ شده كه زير نويس آن چنين است: “ اسلام به سرعت در جهان در حال رشد است و شاهد آن همين مسجد جديد بزرگ در رم مي باشد”.
آقاي جين اسميت ، نويسنده و محقق آمريكائي در كتاب خود بنام“ اسلام در آمريكا” مي نويسد: “ اعتقاد به اسلام خيلي بيشتر از آنچه آمريكائي ها تصور مي كنند در اين كشور ريشه يافته است”. روزنامه نيويورك تايمز كه به معرفي اين كتاب پرداخته است اظهار مي دارد: جين اسميت پروفسور مطالعات اسلامي آكادمي آموزشهاي اسلامي “هارتفورد” در ايالت كنكتيكت آمريكا در كتاب خود مي نويسد: “بيشتر شهرهاي متوسط آمريكا از نظر وسعت دست كم داراي يك مسجد مي باشند. ارتش آمريكا روحاني مسلمان استخدام مي كند و كاخ سفيد نيز براي عيد فطر پيام تبريك براي مسلمانان مي فرستد”. وي ادامه ميدهد: “ گرچه در حال حاضر براساس آمار دولتي شش ميليون مسلمان در آمريكا زندگي مي كنند ( مسلمانان آمريكا معتقدند جمعيت آنها 12 ميليون نفر است) اما اين مذهب در آمريكا چيز تازهاي نبوده و به زماني كه برده هايي از غرب آفريقا به آمريكا آورده شدند باز مي گردد”. [15]
مجله “اخبار جامعه اسلامي” (Moslem Community News) چاپ ايالت مريلند آمريكا نوشته است : “ سالانه در آمريكا در حدود 135 هزار نفر به دين اسلام مي گروند و اين رقم در حال افزايش است” [16]
روزنامه نيويورك تايمز در شماره 22 اكتبر 2001 در مقاله اي تحت عنوان “ افزايش اسلام گرائي در جامعه آمريكا پس از بحران 11 سپتامبر” مي نويسد با وجود شش ميليون مسلمان در آمريكا گفته مي شود اسلام رشد يابنده ترين دين در اين كشور است. مهاجرت ، نرخ بالاي زاد و ولد و گروندگان تازه بيشمار به اين آئين بر شتاب رشد آن مي افزايد….بعضي از روحانيون مي گويند از 11 سپتامبر به بعد گرايش به اسلام در آمريكا چهار برابر شده است. متخصصان مي گويند اسلام دين پر جاذبه اي است، زيرا اين دين داراي پيامي جهاني است”. نويسنده در اين مقاله اضافه مي كند: “ 9 سال پيش “جيم هاكينگ” قرار بود كشيش فرقه مسيحي ژزوئيت شود. او اكنون وكيل حقوقي اداره دريا داري آمريكا است. او در ماه گذشته اوقات خود را صرف مطالعه و بررسي اسلام كرده است. گرايش او به اسلام در پي آشنائي اش با يك خانم مصري بنام “اماني رقاب” آغاز گرديد. اين خانم و شوهر خود امسال به حج نيز مشرف شده اند. آقاي هاكينگ مي گويد: اين باور مرا به خود جذب كرده است كه تنها يك خداوند وجود دارد، او همتائي ندارد و براي انجام كارهاي خود به فرزندي نيازمند نيست. آقاي هاكينگ كه 31 سال دارد مي گويد صرفنظر كردن از مشروب و گوشت خوك مرحله راحت مسلماني من بوده است، اما مرحله مشكل آن است كه با تلاش بي وقفه بكوشم انساني صالح باشم و زندگي پاكي را دنبال كنم”.[17]
در اروپا : پروفسور اشتاين باخ، محقق و شرق شناش معروف آلمان، در سخنراني خود در سميناري در دانشگاه آزاد برلين كه در 3/4/ 1379 برگزار شد اظهار داشت: “ اروپاي آينده اروپاي سياسي، اقتصادي و حتي تاريخي نخواهد بود. آينده اروپا مانند گذشته اش نيست. اديان جهان بخصوص اسلام در آينده اروپا نقش مؤثري خواهند داشت و ديگر نمي توان آينده را اروپاي مسيحي تصور كرد”. وي همچنين ادامه داد: حضور بيست ميليون مسلمان، واكنش هاي مختلفي چون موضوع حجاب در مدارس فرانسه، تدريس اسلام در انگليس، تدريس اسلام در ايالت نوردـ وستفالن در آلمان، اعطاي تابعيت مضاعف به مسلمانان در آلمان، نشان دهنده اين واقعيت است كه نحوه برخورد كشورهاي اروپائي با يك پديده ديني، مشترك نيست”. او در پايان سخنراني خود گفت: “ ايران به عنوان كشور اسلامي مظهر تفكر اسلام مدرن است. انقلابي كه بيست و اندي سال از عمرش مي گذرد راه تازه اي را فرا روي مردم انقلابي باز كرده است”.[18]
نشريه ايتاليائي“ ايل جرنال” در مقاله اي تحت عنوان “ اسلام براروپا سايه افكنده است” نوشته: “ هم اكنون اسلام در قلب اروپا نفوذ كرده است و انتظار مي رود كه در دويست سال آينده اسلام دين عمده اروپا باشد”. اين مقاله ادامه مي دهد: “ امروزه تعدادمساجد در اروپا افزون بر تعداد كليساها در شمال آفريقا است؛ تنها در فرانسه يكهزار باب مسجد و در هلند كوچك سيصد باب مسجد وجود دارد”. بموجب اين مقاله اسقف ماجوليني گفته است كه آينده متعلق به اسلام است و خبرگان سياسي بر اين عقيده اند كه هيچ ديني مانند دين اسلام بسرعت در حال گسترش نيست.[19]
در زمينه رشد روز افزون اسلام در غرب مطالب قابل توجه بسيار است كه تنها به دو نمونه فوق اشاره كرديم. در خصوص تك تك كشور هاي اروپائي نيز اعترافاتي حاكي از واقعيت ها وجود دارد كه بخاطر طولاني شدن مقاله از ذكر آنها صرفنظر مي كنيم.
مقابله با جهاني شدن اسلام
همزمان با حيات فعال و رو به رشد اسلام در جهان ، استكبار جهاني به سركردگي آمريكا دم از “نظم نوين جهاني” New World Order) The ) و “ جهاني شدن” (Globalization) مي زند. حال ببينيم منظور از بكار بري اين اصطلاحات و هدف غائي آنها چيست.
اصطلاح “ دهكده جهاني ” را ابتدا در 30 سال قبل آقاي مك لوهان بكار برد تا شدت ارتباطات تنگاتنگ انسانها بر روي كره زمين را منعكس نمايد. بعدها اصطلاح “ هر اطاقي مركز جهان است” توسط “اكتاويو پاز” مطرح شد. در آن دوران ها تازه وسائل ارتباطات جمعي الكترونيكي در اختيار بشر قرار گرفته بود و برخي از انسانها كه تازه اين وسائل را در اختيار داشتند مي توانستند در اطاق خود از اخبار گوشه وكنار جهان مطلع شوند. آنروز هنوز از “ جهاني شدن ” يا “ نظم نوين جهاني ” سخني بميان نيامده بود.
البته چنانكه در بخش هاي آغازين اين نوشتار آمد نظم نوين جهاني پس از پايان جنگ جهاني دوم مطرح شد اما هرگز به معني تك قطبي شدن و حاكميت يك ابر قدرت بر جهان نبود. در آنروز منظور دوقطبي شدن تحت عنوان قدرت غرب و شرق و آغاز جنگ سرد بود.
اما امروزه پس از چند حركت استكباري و قلدرمآبانه آمريكا داعيه سلطه كامل بر جهان را تحت عناوين مذكور دارد. ابتدا در سال 1370 پس از لشكر كشي آمريكا به خليج فارس براي نجات كويت كه رژيم بعثي عراق آنرا اشغال كرده بود.[20] بعد هم هجوم بي امان هواپيماهاي آمريكائي به عراق به دليل عدم تسليم عراق براي بازرسان سازمان ملل جهت بررسي تسليحات كشتار جمعي آن و همچنين نمونه هاي ديگري از جنگ افروزي هاي آشكار و پنهان آمريكا در نقاط مختلف جهان و در كنار همه اينها پديده شگفت آميز فروپاشي شوروي داعيه “ نظم نوين جهاني” را در افكار سردمداران آمريكائي تقويت كرد و بوق هاي تبليغاتي صهيونيستي و طرفدار آمريكا به اين مسأله صورت جدي و حتمي داد. طبعاً منظور از نظم نوين جهاني ، اين بار بر خلاف بكاربري اين اصطلاح پس از جنگ جهاني دوم ، عبارت خواهد بود از سلطه كامل آمريكا بصورت تك قطبي بر جهان.
البته بنظر آنها اين اصطلاح كافي نبوده و اصطلاح جامعتر “ جهاني شدن ” كه تعبير صحيح تر آن كه منطبق با واژه اروپائي آن يعني “ جهاني سازي” است را مطرح كرده اند. از هنگامي كه اين اصطلاح مطرح گرديده تاكنون بحث هاي زيادي در باره آن صورت گرفته و موافقت و مخالفتهائي در مورد آن اظهار شده است. حتي هر از چندي تظاهرات وسيعي عليه جهاني سازي در كشورهاي مختلف شكل گرفته است. موافقت يا مخالفت با جهاني سازي برخاسته از نوع برداشت و ديدگاههاي گوناگون است. برخي كه نگران فرهنگ و آئين خود و ويژگي هاي اجتماعي خود هستند با جهاني شدن بشدت مخالفند. اما آنها كه تحت حاكميت و سلطه آمريكا و غرب هستند با آن موافقند.
بنظر مي رسد آنچه در مورد جهاني سازي واقعيت امر است ، گرچه به صراحت اظهار نشده ، اينست كه همه فرهنگها ، هويت هاي ملي و مذهبي در يك فرهنگ واحد جهاني كه همان فرهنگ اومانيسم و ليبراليسم غربي است هضم شود و اقتصاد و سياست و همه مسائل اجتماعي از يك نقطه سرچشمه بگيرد. دليل روشن و واضح اين تفكر همان اصرار غرب بر لزوم پياده شدن فهم غربي از تمدن و فرهنگ در كليه جوامع انساني است. فهم غرب از مفاهيمي همچون آزادي، حقوق بشر، قوانين اجتماعي و امثال اينها با آنچه در جوامع ديگر معمول است اصولاً با هم منطبق نيستند. هر جامعه اي برداشت و فهم خود را از مفاهيم فرهنگي ، مذهبي ، ملي و قومي خويش دارد و نميتوان يكي را بر ديگري تحميل كرد.
در آيات قرآن كريم به اين واقعيت بارها اشاره شده است كه خداوند انسانها را گوناگون آفريده و همانگونه كه رنگ پوست و چهرة انسانها متفاوت است[21] تفكر و فرهنگ و عادات و رسوم آنها نيز متفاوت است. البته در ابتدا كه جامعه انساني محدود و كوچك بوده اختلاف چشمگيري وجود نداشته و بتدريج با گسترش جامعه بشري اختلافات بصورت بي نهايت در آمده است.[22] در برخي از آيات براي تأكيد بر اين واقعيت و اينكه مبادا كسي بفكر يكساني جامعه بشري بيافتد چنين اظهار شده كه “ اگر خداوند مي خواست همه را امّت واحدي قرار ميداد.[23] جالب است كه در اين آيه اشاره شده است كه اختلافات فكري بشر آزمايشي است براي انسانها كه بتوانند خوبيها، زيبائيها و نيكي ها را در زندگي خود بروز دهند.
در اينجا ممكن است اين شبهه در اذهان پديد آيد كه دعوت اسلام نيز جهاني است و قرآن همه را به دين اسلام بعنوان آخرين آئين كامل براي بشر دعوت مي كند. آيا اسلام به جهاني سازي خود معتقد نيست؟ در پاسخ بايد بگوئيم كه اسلام هرگز با فرهنگ ها و آداب و رسوم ملت در چهار چوب تعاليمش مخالف نيست. اسلام حتي برخي از تعاليم جاهليت را كه منافات با ارزشهاي انساني نداشت امضاء و تاييد كرد كه در ابواب مختلف فقهي و تاريخي اسلام به آنها اشاره شده است. اگر بخواهيم اين موضوع را بصورت عيني توضيح دهيم مي توانيم مثال حجاب را بزنيم كه در اسلام بخاطر مصالح و روابط اجتماعي زن و مرد آنرا واجب نموده اما هرگز نوع خاصي از پوشش را تحميل نمي كند. از اينرو بانوان مسلمان از مليت هاي مختلف، از شرق آسيا تا غرب آفريقا گرفته هركدام پوشش سنتي خود را دارند. در اينجا نمي خواهيم بطور مبسوط وارد اين بحث اعتقادي بشويم كه بحث در باره آن بايد بجاي خود موكول گردد. منظور ما از طرح اين بحث اينست كه جهاني شدن غربي را نبايد با جهاني شدن آئين اسلام خلط كرد.
فرهنگ غربي كه از ديدگاه اسلامي بخش عمده آن فرهنگ ابتذال و ضد ارزش هاي انساني است در واقع قصد هضم شدن همه فرهنگ ها و سنت ها را بطور اختاپوسي در خود دارد. البته برخي از نويسندگان منصف غربي باين حقيقت اشاره كرده اند كه بايد ديدگاه ها و اختلاف نظرهاي بشر را بپذيريم. خانم آنّه ماري شيمل نويسنده توانمند و اسلام شناس آلمان در يك مصاحبه اي گفته بود كه غرب نبايد برداشت خود را از مفاهيمي همچون آزادي و حقوق بشر به شرقي ها تحميل كند تا بتواند گفتگو و ديالوگ صورت بگيرد.
چندي پيش “ مركز تفاهم بين اسلام و مسيحيت ” Center for Muslimchristian [24] Understanding دانشگاه جورج تاون آمريكا و “ اتحاديه انجمن مطالعاتي و تحقيقاتي” United Association for Studies & research ويرجينيا اقدام به برگزاري كنفرانسي كردند كه حدود 200 تن از اساتيد، محققين، فعالين سياسي و مذهبي، اسلام شناسان و تعدادي از دانشجويان دانشگاه مزبور در آن شركت داشتند. دكتر “جان اسپوزيتو” رئيس مركز تفاهم بين اسلام ومسيحيت در سخنراني خود در ارتباط با دليل برگزاري اين كنفرانس اظهار داشت: “ هميشه اين سؤال مطرح بوده است كه چرا غرب و بويژه آمريكا در ارتباط با جهان اسلام برخورد دوگانه داشته و اسلام را به عنوان تهديدي جدي براي غرب معرفي مي كنند؟ و نيز چرا اسلام و تروريسم در غرب معادل يكديگر معنا شده اند؟” وي با كنايه در پاسخ به اين سؤال اظهار داشت: “ البته براي حضار پر واضح است كه مبتكر و طراح اصلي اين گونه تفكرات نا صحيح و شبهه برانگيز چه كساني و كدام گروه ها هستند”.
همچنين دكتر احمد يوسف سرپرست اتحاديه انجمن مطالعاتي و تحقيقاتي ويرجينيا گفت: “ حدود يك دهه تلاش بي وقفه صهيونيسم در جهان نه تنها از اسلام يك چهره خشن و خشونت بار ساخت بلكه فعالين سياسي مسلمانان راستين و حقيقت طلب را بعنوان تروريست يا حاميان ترور و وحشت معرفي كرده است”.
سخنران ديگر آقاي “مراد هوفمن” آلماني مسلمان و سفير اسبق آلمان در الجزائر و نويسنده كتاب “ اسلام جايگزين خواهد بود” [25] گفت: متأسفانه آنچه غير قابل تحمل و غم انگيز است اين است كه سياستگزاري هاي فعلي آمريكا هيچ وجه تشابهي با ارزش هائي كه شالوده اين كشور برآن بنا شده است ندارد. ارزش هائي از قبيل عدالت اجتماعي، بردباري ديني، عدم تبعيض نژادي، احترام به فرهنگ ديگران و حتي كارهاي عقلائي. البته اين گفتار ادعاي كوچكي نيست ليكن چيزي است كه ما شاهد آن هستيم”.
جهاني سازي و استاندارهاي دوگانه غربي
يكي از مشكلات جهان معاصر اغفالگري غرب با ابزار فراوان و و سائل تبليغاتي گوناگون كه در اختيار دارد مي باشد. سلطه استكباري آمريكا كه صهيونيسم بين المللي نقش مهمي را در آن ايفا مي كند اينست كه با شعارها و سخنان بظاهر معقول و زيبا مردم دنيا و حتي ملت خود را گول ميزنند و اغفال مي كنند. استاندارهاي دوگانه آنها در مسائل سياسي ، اجتماعي و فرهنگي بقدري زشت و زننده است كه امكان ندارد كسي بدانها واقف شود و از آنها احساس تنفر و اشمئزاز نكند. براي اثبات اين حقيقت اشاره به دو سه نمونه خالي از فائده نيست.
در جنگ تحميلي عراق عليه ايران چون رژيم بعثي در راستاي اهداف آنها عمل ميكرد در طول هشت سال جنايات اين رژيم هيچگونه مطلبي عليه آن نگفتند. اما وقتيكه مسأله اشغال كويت و منافع آنها پيش آمد واقعيتها را به زبان جاري كردند. بموجب خبرگزاري رويتر “جرج بوش” رئيس جمهور اسبق آمريكا صدام حسين را محكوم كرد و گفت اين بخاطر اينست كه او“ كسي است كه گاز هاي شيميائي عليه مردان، زنان و كودكان كشور خود بكار برد ، كسي كه به ايران تجاوز كرد و جنگي را برپا كرد كه به قيمت جان نيم مليون مسلمان تمام شد ، و كسي كه كويت را مورد تهاجم و غارت و تاراج قرار داده است. سربازان صدام جنايات و بيرحمي هاي زيادي را مرتكب شده اند.[26]
روزنامه لوس آنجلس تايمز طي گزارشي تحت عنوان “ دوگانگي موضع آمريكا در قبال تسليحات عراق ” براي اولين بار فاش كرد كه آمريكا به عراق در استفاده از گازهاي شيميايي عليه ايران در سالهاي 1980 كمك كرده است. “رابين رايت” در گزارش خود به نقل از مقامات سابق اطلاعاتي آمريكا مي افزايد واشنگتن يك دهة پيش چشم خود را بر روي استفاده عراق از تسحيلات شيميايي كه با كمك از سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا دريافت كرده بود بست بطوريكه پس از جنگ جهاني اول اين نخستين باري بود كه از مواد شيميايي در سطح گسترده اي عليه اهداف نظامي و مردم غير نظامي استفاده شد. استفاده انبوه از تسليحات كشتار جمعي همراه با اطلاعات سازمان جاسوسي آمريكا سرنوشت جنگ را به سود عراق چرخاند. يكي از مقامات اطلاعاتي آمريكا به لوس آنجلس تايمز ميگويد: “ما اطلاع داشتيم كه عراق در عملياتهاي خود از گازهاي شيميايي استفاده ميكند. اگرچه ما علناً با استفاده از گازهاي شيميايي در هر كجاي جهان مخالفيم، اما ميدانستيم كه اطلاعاتي كه به عراق ميدهيم آنها را در توليد و گسترش تسليحات شيميايي خود براي عملياتهاي نظامي كمك خواهد كرد.” اين روزنامه با اشاره به بحران بعدي عراق مي نويسد: “ حال 10 سال بعد آمريكا در پي جلب حمايت هاي بين المللي براي نابودي تسليحات شيميائي عراق مي باشد و بگفته مقامات دولتي يك برخورد دوگانه و منافقانه در اين سياست ديده مي شود.چرا كه آمريكا در زمان ريگان واقعاً عراق را در استفاده از گازهاي شيميائي ترغيب مي كرد. رابين رايت در اشاره به عمليات فاو و اهميت آن تأييد مي كند كه بازپس گيري فاو توسط عراق با كمك آمريكا و استفاده از گازهاي شيميائي صورت گرفت كه در آن هزاران نفر از نيروهاي ايراني براثر مواد شيميائي جان باختند. يكي از اعضاي شوراي امنيت ملي دوران ريگان در توجيه اين سياست مي گويد هيچ راهي نداشت كه آمريكا جلو صدام را در استفاده از تسليحات شيميائي بگيرد چرا كه او براي بقاي خود مي جنگيد، اين مقام آمريكائي مي گويد : “ صدام يك حرامزاده است ولي در آن زمان حرامزاده خود ما بود.” ![27]
حتي سازمان ملل كه بايد سازماني بي طرف باشد همواره پيرو سياست هاي استكباري آمريكا و اقمار آن بوده است. نشريه معروف“وال استريت جرنال” در مقاله اي به قلم يكي از محققين “ انستيتوي امريكن اينتر پرايز” مي نويسد: “ اگر در جنگ دهه هشتاد ايران و عراق غرب حمايت نظامي همه جانبه از عراق بعمل نياورده بود و جامعه بين المللي نسبت به بكارگيري سلاح هاي شيميائي از سوي عراق خويشتن داري نشان نداده بود ايران بطور قطع به پيروزي نظامي قاطعي عليه عراق دست مي يافت. سازمان ملل به هيچ يك از اعتراض هاي متعدد ايران در خصوص استفاده عراق از سلاح شيميائي پاسخ نداد”.[28]
نمونه ديگر فتواي امام خميني در مورد لزوم قتل سلمان رشدي بود كه در دنيا تبليغات وسيعي عليه اين فتوي از سوي غرب انجام شد و محدوديت قلم و بيان را بشدت محكوم كردند. اين در حالي بود كه بعدها روژه گارودي نويسنده معروف فرانسوي هنگامي كه كتاب خود را در باره افسانه كشتار يهود در آلمان نوشت بشدت مورد خشم قرار گرفت و از سوي دادگاه فرانسه به نه ماه زندان و پرداخت 000‚160 فرانك جريمه محكوم شد.[29] اين نفاق و دو گانگي در مورد آزادي قلم و بيان راستي مضحك است. از سوي ديگر بخاطر كتاب موهن سلمان رشدي يكي از نهادهاي غير دولتي در ايران جائزه اي براي كشتن او اعلام كرد كه اين نيز سر و صداي زيادي عليه ايران براه انداخت. اين در حالي بود كه بعدها آمريكا براي دستگيري بن لادن مبلغ پنج ميليون دلار جائزه تعيين كرد ![30]
روزنامه واشنگتن تايمز مورخ 11 فوريه 2001 نوشت: “ باب بار” نماينده جمهوريخواه مجلس نمايندگان آمريكا طي طرحي خواستار صدور جواز قتل رهبران خارجي از سوي آمريكا شده است”. او چند روز قبل در دفتر كار خود گفت: “آمريكا هم اينك اقداماتي انجام مي دهد كه بطور علني به منظور حذف رهبران خارجي طرح ريزي شده است”. وي افزود: “ در دهه 1980 ما علناً عملياتي را به منظور سرنگوني معمر قذافي، رئيس جمهور ليبي، پياده كرديم”. اين روزنامه افزود: “ طرح “باب بار” كه“ قانون حذف تروريست 2001” نام دارد موانع اجراي متعددي را كه بر سر راه سوء قصد هاي سياسي توسط مستخدمان آمريكائي قرار دارد از ميان مي برد”.[31]
آقاي مراد هوفمن كه در صفحه 14 اين نوشتار معرفي شد در بخش ديگري از سخنراني خود در همان كنفرانس به استانداردهاي دو گانه غرب اشاره مي كند و ميگويد: “ رفتار دوگانه با جهان اسلام به قدري مشهود و غير قابل اغماض است كه طبق برداشت يك دانشجوي آفريقاي شمالي اين سؤال پيش مي آيد كه مبادا حقوق بشر نيز چشم آبي و مو طلائي است! بدبيني و بدگماني موجود نسبت به غرب ناشي از شدت مديريت متعصبانه اي است كه در ويراني ظواهر اخلاقي موجود در مغرب زمين تأثير مستقيم داشته است”. نامبرده در ارتباط با بيانيه هاي شوراي امنيت سازمان ملل اظهار داشت: “ اگر بيانيه اي در حمايت و به نفع كشورهاي اسلامي از جمله كشمير، عراق، بوسني و يا فلسطين صادر گردد اجراي آن از محالات است؛ ولي اگر همين بيانيه عليه كشورهاي اسلامي صادر گردد در همان ابتدا و بي هيچ چون و چرا به طور كامل به مرحله اجرا در مي آيد. براي نمونه بيانيه 242 كه در انتقاد از عدم رعايت حقوق بشر در اسرائيل مي باشد صرفاً به دليل حمايت آمريكا اهميت و قابليت اجرائي خود را از دست مي دهد. روش و سياست دوگانه غرب در بالكان يكي از دلائل اصلي بدبيني ها و دشمني هاست…..”.
از اين سخنان و اعترافات غربي هاي منصف و نمونه هاي منافقانه و استانداردهاي دو گانه در تاريخ آمريكا و غرب كم نيستند و كتابها و مقالات زيادي در باره آنها نوشته شده است. اكنون آيا چنين حكومتي ميتواند داعيه تسلط بر جهان را داشته باشد؟
آمريكا و سياست هاي ظالمانه آن
در اين جا به سياست هاي زورگويانه و قلدر مآبانه آمريكا نيز اشاره اي خواهيم داشت. براي كسانيكه اندكي با تاريخ سياسي آمريكا پس از دست يابي آن به قدرت آشنائي دارند واضح و روشن است كه همواره بعنوان يك قدرت مداخله گر و سركوبگر در امور كشورها، براي حفظ منافعش، مداخله كرده و به هر جنايتي دست زده است. خوي استكباري و جهاني سازي قدرت خويش از ويژگي هاي لاينفك آمريكا بوده است. ذيلاً به ليستي از تجاوزات نظامي آمريكا به كشور هاي مختلف اشاره اي هرچند كوتاه خواهيم داشت.
خانم “آرونداتي روي” A rundhathy Roy روزنامه نگار زبر دست هندي مقيم آلمان در مقاله اي در روزنامه “فرانكفورتر آلگماينه” چند روز بعد از حادثه 11 سپتامبر تجاوزات نظامي آمريكا را از زمان جنگ جهاني دوم تاكنون به اين شرح ليست كرده است: “ تجاوز به كره از سال 1950 تا 1953 ، به گواتمالا در سال 1954 و مجدداً از سال 1967 تا 1969 ، به اندونزي در 1958 ، به كوبا از سال 1959 تا 1961 ، به كنگو و بلژيك در سال 1965 ، به كامبوج از 1969 تا 1970 ، به لائوس از 1964 تا 1973 ، به ويتنام از 1961 تا 1973 ، به گرانادا در 1983 ، به ليبي در 1986 ، به السالوادور در دهه 80 ، به نيكاراگوئه نيز در دهه 80 ، به پاناما در 1989 ، به عراق در 1991 ، به بوسني در 1995 ، به سودان در 1998 ، به يوگسلاوي در 1999 ، و به افغانستان در 2001.
البته اين نويسنده از جنايت آمريكا در ايران يا بي خبر بوده و يا مقاله اش مجال ورود در اين بحث را نداشته است. از اينرو مناسب است در اينجا اشاره اي هم باين موضوع داشته باشيم، بخصوص كه در كشورمان هر از چندي توسط تعدادي اندك از افراد مرعوب و بي سياست مسأله مذاكره با آمريكا در گوشه و كنار مطرح مي شود. هر چند رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي در پي اين زمزمه ها تاكنون چند بار بطور مشروح و مستدل اين موضوع را در سخنراني هاي خود مطرح نموده اند كه همه كم و بيش در جريان آنها هستند.
آنچه در زير مي آوريم، با سپاس، گزيده اي بسيار فشرده از يك حلقه لوح فشرده (CD) است بنام اصلاحات و فروپاشي كه در موضوع خود بسيار جالب و جامع تهيه شده است:
“ نخستين تماس هاي آمريكا با ايران در سال 1209 هـ. ش. (1830) برقرار شد كه بر اثر آن چند گروه از مبلغان تبشيري آمريكا با هدف تبليغ مسيحيت به مناطق شمال غربي ايران آمدند و بتدريج بر تعدادشان افزوده شد. آنها به ايرانيان با تحقير تمام مي نگريستند و معتقد بودند كه با جديت بايد “ محمّدنيسم”[32] در ايران از بين برود و بجاي آن مسيحيت جايگزين شود”.
“ به نوشته جان پركينز در سال 1320 هـ. ق. (1851) يعني اوائل سلطنت ناصر الدين شاه قاجار نخستين ارتباط رسمي بين آمريكا و ايران برقرار شد ولي هيچ پيمان رسمي به امضاء نرسيد. روابط رسمي ديپلماتيك بين آمريكا و ايران سر انجام در سال 1883 برقرار گرديد و دو كشور اقدام به تبادل سفير نمودند”.
حاكميت و تسلط آمريكا بر ايران با كودتاي 28 مرداد 1332 آغاز گرديد. اين طرح توسط انگليس تهيه و بوسيله آمريكا اجرا شد. در فروردين 1332 دولت آمريكا بودجه اي كلان براي اين منظور تصويب كرد و مبلغ يك ميليون دلار بصورت علي الحساب در اختيار كميته اجرائي كودتا قرار داده شد. بعد از اين كودتا طرح هاي نفوذ و سلطه بيشتر و بيشتر آمريكا در امور ايران يكي پس از ديگري اجرا شد كه اوج آنها پس از شكل گيري مخالفت هاي مردمي و تزلزل پايه هاي حكومت دست نشانده شاه بود. در اينجا ذيلاً به فهرست آنها اشاره مي گردد:
● قرار داد كاپيتولاسيون كه بر اساس آن مستشاران، نظاميان، كارمندان آمريكائي و خانواده- ها و بستگانشان را در صورت ارتكاب جرم در ايران از تعقيب قضائي مصون مي داشت. اين قانون شبانه بطور محرمانه در مجلس شوراي ملي در 11 مهر 1341 به تصويب رسيد. امام خميني با اطلاع از اين مصوبه ذلت بار در 14 آبان 1343 دستگاه حاكمه ايران را مورد پرخاش قرار دادند و در يك سخنراني آتشين گفتند: “ غرور ايران را با اين قرارداد پايمال كردند…..”
● سفر جيمي كارتر به ايران در ديماه 1356 در بحبوحه انقلاب و پيام تلفني برژينسكي، مشاور امنيت ملي آمريكا، به شاه و اعزام رزمناوهاي آمريكا به خليج فارس و اطمينان دادن به او كه ايالات متحده از سلطنت پهلوي كاملاً و بطور جدي حمايت خواهد كرد.
● دراين دوران پر طلاطم، كه بيش از يك دهه طول كشيد، امام خميني(ره) به تركيه و بعد به عراق تبعيد گرديد و زندان هاي ايران مملو از علما، اساتيد حوزه هاي علميه ، دانشگاهيان و جوانان برومند و آزاديخواه كشور شدند و بسياري از روحانيان و بزرگان روانه تبعيد گاه هائي در داخل كشور شدند. ساواك شاه تمام قدرت خود را براي حفظ نظام پوسيده شاهنشاهي با شدت تمام بكار گرفت و فجيع ترين شكنجه ها و خشونت ها را اعمال كرد. ولي سر انجام اين دوران سياه سپري شد و فجر انقلاب دميد.
● بعد از پيروزي انقلاب تجزيه طلبي به عنوان اولين استراتژي آمريكا مطرح شد و حزب خلق مسلمان با حمايت سيد كاظم شريعتمداري، كه در طول دوران قبل از پيروزي رژيم منحوس براي تغيير افكار عمومي بطور پنهان به او دل بسته بود، تأسيس گرديد و آتش خود مختاري در آذربايجان شعله ور شد. بعلاوه مشابه همين توطئه در كردستان توسط تجزيه طلبان با حمايت نيروهاي كمونيست و چپ گرا شكل گرفت.
● طرح كودتاي نوژه يكي ديكر از توطئه هاي خطرناك آمريكائي بود كه به پيشنهاد برژينسكي و تشكيل ستادي در پاريس به رهبري شاپور بختيار و ارتباطاتي با شريعتمداري در قم، سازمان منافقين، حزب توده و ساير گروهك هاي ضد انقلاب شكل گرفت و خوشبختانه با هوشياري دست اندر كاران نظام اسلامي سر نخ ها كشف و توطئه خنثي شد.
● بعد از كشف و خنثي سازي اين توطئه و دستگير شدن رهبران آن آمريكا به فكر تحميل جنگ با ايران افتاد كه آن جنگ نابرابر و ظالمانه هشت سال بطول انجاميد و نتيجه اي براي آمريكا در جهت رسيدن به هدف شوم خود كه سقوط جمهوري اسلامي بود در برنداشت.
● برژينسكي مغز شرور و متفكر آمريكا در كتاب خود بنام “ قدرت و اصول اخلاقي ” نوشته: “ از همان آغاز پيروزي انقلاب براي عمليات نظامي عليه ايران مي انديشيديم”. او معتقد بود كه شاه با روحيه دادن به ارتش بايد مردم را سركوب كند. پس از اشغال لانه جاسوسي آمريكا در تهران باين فكر ابلهانه افتادند كه حمله نظامي مستقيمي را عليه مردم ايران با استفاده از پايگاه هاي خود در هند، درياي عمان، مصر و چند كشور ديگر اجرا كنند كه خوشبختانه اين توطئه در 5 ارديبهشت 1359 با حادثه طبس نقش بر آب شد.
● محاصره ايران در يك قرنطينه امنيتي و تحريم هاي سياسي و اقتصادي از ديگر توطئه هاي آمريكا بوده كه هنوز هم كم و بيش ادامه دارد. قانون داماتو در 3 آبان 1372 توسط آلفونسو داماتو، سناتور جمهوريخواه آمريكا، بصورت لايحه اي پيشنهاد شد كه بموجب آن تحريم همه جانبه اقتصادي عليه ايران برقرار مي شد. اين لايحه در مجلس نمايندگان تصويب گرديد و كلينتون رئيس جمهور وقت آمريكا آنرا امضاء نموده به اجرا گذاشت. بموجب اين قانون شركت هاي غير آمريكائي كه بيش از 40 ميليون دلار در سال در صنايع نفتي ايران سرمايه گذاري كنند مشمول تحريم هاي سنگين آمريكا قرار خواهند گرفت.
اين قانون در راستاي يك قطبي شدن جهان بود. زيرا اين نخستين اقدام آمريكا براي جاري ساختن قوانين داخلي خود در عرصه بين المللي و جهان بود.
● سياست تخريب چهره جمهوري اسلامي ايران نيز از طريق رسانه ها و لابي ها از سياست هاي مستمر آمريكا از آغاز پيروزي انقلاب تا كنون بوده است كه در ابتداي اين نوشتار به آن اشاره شد.
● سياست مهار جمهوري اسلامي جهت انزواي ايران در زمان ريگان بطور جدي پي گيري شد. بموجب اين سياست ايران بايد: 1- در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي، منطقه اي و بين المللي محدود گردد 2ـ ايجاد كنترل و نظارت مسستمر بمنظور منع از افزايش قدرت 3- كاهش دادن قدرت تصميم گيري و بوجود آوردن مشاكل گوناگون و ايجاد موانع از طريق ستون پنجم، چنانكه مسأله اصلاحات را بطور انحرافي و با تصور آمريكائي در جامعه مطرح و تزريق كردند 4ـ سعي دركاهش دادن قدرت و توان مالي و نظامي و توان استراتژيك كشور 5ـ تحميل بحران هاي فرسايشي بر حريف.
باين ترتييب مي بينيم آمريكا بصورت يك دشمن خشن، زورگو و سازش ناپذير از آغاز تا كنون همواره با جمهوري اسلام گلاويز بوده و لحظه اي از توطئه عليه آن دريغ نورزيده است. همين سرنوشت را ديگر نظام ها و يا ملت هائي كه تن به سازش با اين ابر قدرت مستكبر نداده اند داشته و دارند. اكنون آيا هيچ ترديدي باقي مي ماند كه اين ابر قدرت انحصار طلب و مدعي “جهاني سازي” به كمتر از سلطه كامل بر جهان قانع باشد.
آينده آمريكا
با توضيحاتي كه ارائه گرديد آمريكا هرگز به فكر ايجاد عدالت جهاني و پوئيدن راه انصاف نيست. از طرفي قدرت اقتصادي و نظامي آن به صورت غول جهان گستري در آمده است كه فعلاً قدرت مانور در همه زمينه ها رادارد. اما آنچه مسلم و اميد بخش است اينست كه آمريكا امروز وجهه و اعتبار جهاني خود را از دست داده و روز بروز چهره منحوس آن مخدوش تر مي گردد. شاهد اين سخن همين حركات و اشتباهات سردمداران دو سه سال اخير آمريكاست كه نفرت شديدي را در افكار عمومي جهان براي خود بوجود آورده است. اگر روزي شعار تنفر از آمريكا از حلقوم ايرانيان خارج مي شد امروز مي بينيم اين تنفر جهاني شده و هر روز تظاهرات مردمي در كشور هاي مختلف حتي اروپا كه روزي محل اعتبار و حيثيت آمريكا بود برپا مي گردد و آدمك عمو سام و پرچم آمريكا با تحقير به آتش كشيده مي شود. مخالفان جهاني سازي نيز هر از چندي با اعلام انزجار شديد تظاهراتي براه مي اندازند و آنرا محكوم مي كنند. جرج دبليو. بوش كه با انتخابات پر جنجال و تقلبي روي كار آمد بيش از پيش پرده از چهره واقعي سياست آمريكا و دست هاي صهيونيست هاي پشت پرده آمريكا برداشت و مردم جهان را با واقعيت ها آشنا ساخت. حمايت بي امان آمريكا از رژيم نژاد پرست و اشغالگر قدس و آنهمه جناياتي كه شبانه روز عليه مردم بي دفاع و مظلم فلسطين توسط خون آشامان صهيونيست انجام مي شود آتش كينه مسلمانان سراسر جهان را نسبت آمريكا و فرزند نامشروعش اسرائيل بر افروخته است. سياست تحريم كالاهاي آمريكائي و ديگر تدابير ضد آمريكائي كه در صحنه جهاني مطرح است رو به ازدياد و قوت است. اكنون سؤال اين است كه آيا چنين نظامي هر قدر پرتوان باشد قابل دوام خواهد بود؟ اگر بعد از جنگ جهاني دوم تا چند سال آمريكا توانست روي صحنه نقش ايفا كند بخاطر سياست هاي پنهاني آن بود و لي امروزه همه چيز كشف شده و زور و تزويرها بر ملا گرديده است. بنا براين بنظر مي رسد كه قدرت آمريكا رو به افول است و دير يا زود سرانجام همان سر نوشت شوروي سابق و قبل از آن انگليس، اسپانيا، فرانسه، هلند و ديگر كشورهاي مقتدر و استعمار گر اروپائي در انتظار اوست.
از اين شواهد سياسي كه بگذريم وعده و سنت الهي در مورد اقوام و امم گذشته كه در قرآن و ديگر كتاب هاي آسماني به كرّات ذكر شده و نمونه هاي فراوان از طوفان نوح گرفته تا قوم عاد و ثمود و در تاريخ اسلام آنهمه قدرت هاي آهنين ستمگر كه بر اريكه قدرت تكيه زدند، في المثل حكومت هزار ماهه پر از جنايت بني اميه، و سر انجام نابود شدند همه اين واقعيت را فرا روي انسانها قرار مي دهد كه “ فواره چون بلند شود سرنگون شود“.
پايان بخش اين نوشتار را آياتي از كلام الله مجيد بعنوان شاهدي زنده زينت بخش آن قرار خواهيم داد تا با آغاز آن همخواني داشته باشد: “ قد خلت من قبلكم سنن فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين”.[33] “و قيضنا لهم قرناء فزينوا لهم ما بين ايديهم و ما خلفهم و حق عليهم القول في امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انهم كانوا خاسرين”.[34] “ سنة الله التي قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلاً ”.[35]
ترجمه آيات به ترتيب:
“ قبل از شما امم و ملت هاي ديگري بودند و رخت بر بستند ، پس در اطراف زمين سير و سفر كنيد و از احوال آنها مطلع شده پند بگيريد و ببينيد پايان كار بي اعتقادان و تكذيب كنندگان قدرت الهي چگونه بوده است”؟
در آيه سوره فصلت پس از ذكر هلاكت قوم عاد و ثمود مي فرمايد: “ و ما دوستان و ياراني (از شياطين) بر آنها گماشتيم تا آنچه از قدرت و نعمتهاي دنيوي پيش رو و پشت سر دارند را براي آنها جلوه دهند و آنان را بدانها مغرور سازند و دچار غفلت گردند تا محقق شود در باره آنان همان چيزهائي كه براي اقوام و ملل پيشين ديگر از انس وجن رخ داد و زبون و زيانكار شدند”.
“ همواره سنّت و تدبير الهي در مورد گذشتگان بر اين منوال بوده است و هرگز در اين شيوه و روش تغييري نخواهي يافت”.
صدق الله العليّ العظيم.
محمّد باقر انصاري
تهران/ تيرماه 1381
پا ورقی ها
[1] -سوره آل عمران ، آيه 140
[2] - سوره فاطر ، آيه 44
3 - ايشان همچنين در نامه خود به آقاي گورباچف در تاريخ 11/10/1367 نوشتند : “ جناب آقاي گورباچف ! براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد، چرا كه ماركسيسم هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست ، چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است ، به در آورد”. نقل از صحيفه نور: جلد 21 ص 67
[4] - با استفاده از كتاب “جريان هاي بزرگ تاريخ معاصر” تأليف: ژاك پيرن ، ترجمه: مهندس رضا مشايخي ، چاپ كتابخانه ابن سينا ، جيبي، ج: 3 ، صص 849-851
5 - همان : ج6 ، ص 1496
[6] - صحيفه نور ، جلد 21 ، ص 66
[7] - North Atlantic Treaty Organization ( NATO)
[8] - Central Treaty Organization (CENTO)
[9] - Southeast Asia Treaty Organization (SEATO)
[10] - Warsaw Treaty (Organization)
[11] - نوزدهمين كنفرانس شوراي سياستگذاري خاور ميانه مورخ 14 سپتامبر 1999
[12] - تظاهرات مسلمانان و اعتراض آنها در ارتباط با باز شدن رستوران زنجيره اي “برگر كينگ” در اسرائيل در نتيجه نامه اعتراض آميز يك جوان مسلمان شيكاگوئي به كمپاني برگر كينگ بود كه با حمايت شديد شديد مسلمانان آمريكائي مواجه شد. اين تظاهرات در يازده ايالت آمريكا صورت پذيرفت. در اين تظاهرات باز شدن اين رستوران زنجيره اي در مناطق مسكوني تحت اشغال اسرائيل غير قانوني و مخالف كنوانسيون بين المللي ژنو اعلام شد. مسئولين كمپاني مزبور با يك حساب سر انگشتي دريافتند كه تحريم اين كمپاني توسط 8 ميليون مسلمان و آمريكائي مسيحي عرب تبار به مراتب زيان آورتر از تحريم 5/5 ميليون يهودي طرفدار اسرائيل در آمريكا است. لذا در مدتي كوتاه كمپاني مزبور مجبور به عذر خواهي شد.
در قضاياي بعد 11 سپتامبر كه جورج دبليو. بوش رئيس جمهور آمريكا به بهانه مبارزه با تروريسم “جنگ صليبي” ! خود را عليه مسلمانان آغاز كرده است، مسلمانان به تحريم كالاهاي آمريكائي پردخته اند و تبليغات وسيعي را در اين زمينه آغاز كرده اند. بموجب يك ايميل دريافتي بر حسب آمار C IA جمعيت جهان هم اكنون 5/6 ميليارد نفر است و جمعيت مسلمانان در سراسر جهان 2 ميليارد نفر هستند. حال بموجب اين آمار تعداد كليه كساني كه سيگار مي كشند 15/1 مليارد نفر است و از اين تعداد 400 مليون نفر مسلمان هستند. از طرفي بزركترين كمپاني توليد سيگار در جهان يك كمپاني آمريكائي بنام فيليپ موريس Philip Morris است. جالب توجه است كه اين كمپاني 12% از سود حاصله آنرا بعنوان كمك بلاعوض در اختيار اسرائيل قرار مي دهد. اگر فرض كنيم كه هر مسلمان روزي يك دلار از محصول اين كمپاني را خريداري مي كند درحقيقت روزي 400 مليون دلار پول مسلمانان به جيب اين كمپاني سازير مي شود؛ و اگر متوسط سود10% باشد متوسط سود كمپاني 80 ميليون دلار در روز خواهد بود كه از اين نتيجه مي گيريم كه روزانه 6/9 ميليون دلار از پول مسلمانان به جيب اسرائيل ميرود!
[13] - يكي از فرقه هاي مسيحيت كه تعاليم آن بر اساس مكاشفه است و خود را “مقدسان روزگار اخير” مي خوانند. بنيانگذار اين فرقه آقاي جوزف اسميت Joseph Smith 1805-1844)) بوده است. براي توضيح بيشتر ر.ك. “جهان مسيحيت” تأليف: اينار مولاند ؛ ترجمه: نگارنده و آقاي مسيح مهاجري.
[14] - نقل از مجله : Ensign , Vol. 30, No. 8 / August 2000 چاپ آمريكا.
[15] - روزنامه قدس ، مورخ 18/ مرداد / 1378 به نقل از خبر گزاري جمهوري اسلامي (ايرنا).
[16] - به نقل از كيهان مورخ 14/ مهرماه / 1357
[17] - نقل از سايت ماهنامه غرب در آئينه فرهنگ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مورخ 15/ ديماه / 1380
[18] - ماهنامه رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در آلمان مورخ 5/ مردادماه / 1379.
[19] - نقل از نشريه “ الرابطه ” چاپ عربستان سعودي، شماره 329 مورخ اكتبر 1997
[20] - جنگ آمريكا و متحدين با عراق پس از اولتيماتوم آمريكا در 16 ژانويه 1991 شش هفته بطول انجاميد كه طي آن عراق شديداً زير بمبارانهاي شبانه روزي قرار گرفت و نيروهاي زميني آنها هم بمدت 100 ساعت جنگيدند تا سر انجام عراق شكست خورد و تسليم محض شرائط آمريكا گرديد. اين عمليات موسوم به “ عمليات طوفان صحرا گرديد”. براي مقايسه اين عمليات با “عمليات شورش صحرا ” كه توسط انگليسي ها در 75 سال قبل از آن در همين منطقه رخ داد به مقاله نگارنده در روزنامه جمهوري اسلامي شماره 3521 مورخ 14 مرداد 1370 مراجعه شود.
[21] - سوره روم ، آيه 22 : و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم انّ في ذلك لايات للعالمين.
[22]- سوره يونس ، آيه 19: و ما كان الناس الا امة واحده فاختلفوا و لولا كلمة سبقت من ربك لقضي بينهم فيما فيه يختلفون.
[23] - سوره مائده ، آيه 48: …و لو شاء الله لجعلكم امة واحدة و لكن ليبلوكم في ما آتاكم فاستبقوا الخيرات الي الله مرجعكم جميعاً فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون. همچنين ر.ك. سوره نحل ، آيه 93
[24] - نقل از سايت ماهنامه غرب در آئينه فرهنگ ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مورخ 3/ديماه/ 1379
[25] - اصل اين كتاب آلماني و به زبان عربي تحت عنوان “ الاسلام هو البديل” ترجمه و منتشر شده است.
26 - خبر گزاري رويتر ، مورخ 15 آگوست 1990 از واشنگتن. متن سخنان بوش در اين خبر چنين آمده است : “This from a man who has used poision gas against the men, women, and children of his own country – who invaded Iran in a war that cost the lives of more than half a million –and who now plunders Kuwait. Atrocities have been commited by Saddam’s soldiers.”
[27] - به نقل از روزنامه اطلاعات بين المللي ، چاپ لندن ، مورخ 1/12/ 1367
[28] - همان : مورخ 1/4/1377
[29] - روزنامه تهران تايمز ، چاپ تهران ، بنقل از خبر گزاري ها ، مورخ 17/دسامبر/1998
[30] - همان
[31] - به نقل از روزنامه اطلاعات ، چاپ تهران ، شماره 22131 مورخ، 23/12/ 1379
[32] - بسياري از غربي ها بمنظور تحقير “اسلام” را “محمدنيسم” يعني پيروان محمّد (ص) مي نامند. جالب است كه مسيحيان هويت خويش را به حضرت مسيح نسبت مي دهند و او را فرزند خدا مي دانند ، در حالي كه بموجب اعتقاد اسلامي پيامبر اسلام(ص) با همه عظمتي كه دارد رابطه و واسطه در وحي الهي به انسانها بوده است. در مورد پيامبر اسلام (ص) تأكيد شده است كه “ انا بشر مثلكم” و تعبير “عبده و رسوله “ در تشهد نماز و دعاها بدينجهت است كه مسلمانان مانند مسيحيان شخص پرست نشوند و تنها به خداي واحد اعتقاد داشته باشند.
[33] - سوره آل عمران ، آيه 138
[34] - سوره فصلت ، آيه 25
[35] - سوره فتح ، آيه 23
