در ايران اسلامي هم اكنون بيش از ده سال است كه همه ساله كنگرهاي بنام “ كنگره نهجالبلاغه” با حضور علماء و دانشمندان ايران و ساير كشورهاي جهان تشكيل ميگردد كه بحمدالله داراي آثار و نتايج خوبي بوده است. علاوه بر آثار ارزنده اين حركت در ميان اقشار مختلف مردم بويژه علماء و متفكرين، تاكنون دهها كتاب درباره ابعاد مختلف نهجالبلاغه در ايران تأليف و چاپ شده كه مورد بهرهبرداري عموم قرار گرفته است.
يكي ديگر از حركتهاي جدي در جهت احياء نهجالبلاغه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران درسهاي مستمر راديوئي نهجالبلاغه بودهاست كه توسط آيت الله منتظري ايراد و از راديو تهران پخش گرديده است.
پيش از اين استاد شهيد آيتالله مطهري نهجالبلاغه را مورد بررسي قرار داده و كتابي بنام “سيري در نهجالبلاغه” تأليف كرد كه يكي از بهترين آثار و تأليفات او بشمار ميرود. اين كتاب بطور سريال در پنج شماره مجله التوحيد انگليسي، چاپ سازمان تبليغات اسلامي جلد دوم و سوم، تحت عنوان “ Glimpses of the Nahj al-Balaghah” منتشر گرديده و اخيراً بصورت كتابي در لندن به طبع رسيده است كه مطالعه آنرا به متفكرين و دانشمندان توصيه ميكنيم.
البته كتاب شريف نهجالبلاغه از زمان تدوين آن تاكنون همواره مورد توجه و عنايت خاص علماي اسلام بودهاست و تاكنون دهها ترجمه و شرح در اعصار مختلف بر آن نوشته شده است. ولي آنچه موجب تأسف است اين است كه اين كتاب زندگيساز كمتر در جوامع اسلامي به صحنه عمل درآمده. دستورالعملهاي فردي و اجتماعي نهجالبلاغه بگونهاي است كه اگر در صحنه زندگي مسلمانان پياده شود آنچنان تحولي را در جامعه اسلامي پديد خواهدآورد كه رؤياي “مدينه فاضله” افلاطون و “بلده طيبه” قرآن تحقق مييابد. اميد است اينگونه سمينارها حركت بدين سوي را دنبال كند.
من بحث كوتاهي را كه در نظر گرفتهام اينجا عنوان كنم در همين راستا است و اميدوارم با توفيق الهي بتوانم مقصود اصلي را در خلال چند صفحه كوتاه برسانم.
جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر (ص) و بطور كلي در طول خلافت خلفاي راشدين دستخوش فراز و نشيبهاي حساسي شد بگونهاي كه در كمتر برههاي از تاريخ اسلام ميتوان براي آن نظيري يافت. هر چه فاصله زماني از دوران ظهور اسلام بيشتر مي شد بتدريج روح اسلام و معنويت مكتب بيشتر تضعيف ميشد و تمايلات نفساني و خودخواهيها و دنياپرستي بيشتر در مردم غلبه ميكرد.
در زمان خلافت عثمان اين نقصيه بيش از پيش شدت يافت. علي بن ابيطالب در خلافت خود وارث جامعهاي دور از معنويت و ايثار و ديگر ويژگيهاي خاص اسلامي بود. بديهي است كه حكومت در چنين جامعهاي، بمنظور اجراي احكام و حدود الهي و پياده كردن عدالت اسلامي بسي مشكل بود. لذا علي (عليهالسلام) در چند مورد از نهجالبلاغه يادآور ميشود كه او هيچگاه ميل و رغبتي به در دست گرفتن زمام امور امت را نداشته است از جمله در خطبه شقشقيه ميگويد:
“فما راعني الا و الناس كعرف الضّبع اليّ، ينثالون عليّ من كل جانب، حتي لقد وطئ الحسنان، و شقّ عطفاي، مجتمعين حولي كربيضه الغنم. فلما نهضت بالامر نكثت طائفه، و مرقت اخري و قسط آخرون”1
در مورد ديگر ميگويد:
“ اني لم أرد الناس حتي أرادوني، و لم ابايعهم حتي بايعوني”2
البته اكراه و عدم تمايل حضرت علي(ع) نسبت به مسأله خلافت و حاكميت براي شانه خالي كردن از مسئوليت نبود، بلكه اين تعبيرات و امثال آنها حاكي از فساد جامعه بود. زيرا آن حضرت جامعه را آنقدر بيمار ميدانست كه به روشني درك ميكرد اين جامعه تحمل عدالت، راستي و معنويت را ندارد و حاكميت اصيل اسلامي منجر به اختلافات، جنگ و خونريزي خواهد شد.
اكنون در اينجا برخي از بيماريهاي جامعه اسلامي آنروز را از ديدگاه علي(ع)، در نهجالبلاغه فهرستوار برميشماريم و سپس به درمان آنها از همان ديدگاه اشاره ميكنيم. چنين كوششي ميتواند يك بحث تطبيقي را دنبال كند زيرا امروز مي بينيم جوامع اسلامي عيناً دچار همان بيماريها هستند و راه درمان آنها نيز همان راهي است كه علي(ع) پيشنهاد كرده است. طي يك مرور سريع در نهجالبلاغه به موارد زير دست ميابيم.
1ـ دنيا پرستي و شدت علاقه به مال و جان:
“ افًّ لكم! لقد سئمت عتابكم! ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة عوضاً؟ و بالذلّ من العزخلفا؟ اذا دعوتكم الي جهاد عدوكم دارت اعينكم، كأنكم من الموت في غمرة و من الذهول في سكرة” (خطبه: 34)
2ـ بيتفاوتي و عدم احساس مسئوليت در برابر يكديگر:
“ دعوتكم الي نصر اخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الأسر وتثا قلتم تثاقل النضّو الأدبر” ( خ: 39)
3ـ مكر وحيلهگري و از ميان رفتن صدق و صفا:
“ و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيساً، ونسبهم اهل الجهل فيه الي حسن الحيلة، مالهم! قاتلهم الله! قد يري الحُوّل القُلّب وجه الحيلة و دونها مانع من امرالله و نهيه، فيدعها رأي عين بعد القدرة عليها، و ينتهز فرصتها من لا جريحة له في الدين” (خ : 41)
4ـ زير بار ظلم رفتن و ظالمين و شهوت پرستان را برخود مسلط ساختن:
“ فمكّنتم الظلمة من منزلتكم، والقيتم اليهم ازمّتكم، واسلمتم امور الله في ايديهم، يعملون بالشّبهات، و يسيرون في الشّهوات، و أيم الله لو فرّقوكم تحت كل كوكب، لجمعكم الله لشّريوم لهم!” (خ : 106)
5ـ پشت كردن به حق و روآوردن به باطل:
“ ايها الناس! لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق، ولم تهنوا عن توهين الباطل، لم يطمع فيكم من ليس مثلكم، و لم يقوَ من قَوِيَ عليكم، لكنكم تِـهتُم متاه بني اسرائيل. ولعمري ليضعّفنّ لكم التّيه من بعدي اضعافاً بما خلفتم الحق وراء ظهوركم، و قطعتم الأدني، و وصلتم الأبعد. واعلموا انّكم ان اتبعتم الداعي لكم، سلك بكم منهاج الرسول، و كفيتم مؤونه الاعتساف، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق” (خ : 166)
6ـ پيروي از صاحبان زر و زور: (خطاب به عمروبنالعاص، عامل و مريد معاويه)
“ فانّك قد جعلت دينك تبعا لدينا امرئ ظاهرٌ غَيُّه، مهتوك ستره، يَشين الكريم بمجلسه، و يُسفَّه الحليم بخِلطته، فاتّبعت اثره، و طلبت فضله، اتّباع الكلب للضرغام يلوذ بمخالبه، وينتظر مايلقي اليه من فضل فريسته، فاذهبت دنياك و آخرتك!” (رسائل:39)
7ـ غربت قرآن در جامعه در عين نشر و گسترش آن:
“و إنّه سيأتي عليكم من بعدي زمان ليس فيه شي أخفي من الحق و لا أظهر من الباطل، و لااكثر من الكذب علي الله و رسوله، و ليس عند اهل ذلك الزمان سلعة أبوَر من الكتاب اذا تلي حق تلاوته،..فالكتاب و اهله في ذلك الزمان في الناس و ليسا فيهم، و معهم و ليسا معهم!... فلم يبق عندهم منه الا اسمه، و لايعرفون الاّ خطَّه و زُبُرَه” (خ : 147)
8ـ اختلاف و تفرقه:
“ و اياكم و الفرقة! فان الشّاذ من الناس للشيطان، كما ان الشاذ من الغنم للذئب” (خ : 127)
در مورد ديگر ميفرمايد:
“ ان الشيطان يُسَنيّ لكم طرقه، و يريد ان يحلّ دينكم عُقدَةً عُقدَةً، و يعطيكم بالجماعه الفُرقه، و بالفُرقه الفتنه” (خ : 121)
اينها نمونههائي است از بيماريهاي مهلك جامعه اسلامي كه متأسفانه امروزه در مسلمين، چه آنها كه در كشورهاي اسلامي زندگي ميكنند، و چه آنان كه بصورت اقليت در ديگر كشورها به زندگي خود ادامه ميدهند، وجود دارد و بهمين جهت است كه اين جامعهها آسيب پذير شده و روح عزت و عظمت در آنها ضعيف و يا نابود گرديده است.
امروزه پيكره بزرگ امت اسلامي با بيش از يك ميليارد جمعيت دچار اختلاف و تفرقه گرديده و پيروي و اطاعت كوركورانه از صاحبان زر و زور، و به ديگر سخن استكبار جهاني و عوامل آن، را پيشه خود قرار داده است. در اثر ظلم پذيري و عدم احساس مسئوليت در قبال جامعه و دين، حيثيت وشرافت خود از دست داده و در يك كلام جان و روح مكتب خود را از دست داده و به پوسته آن قناعت كرده، و بهمين دليل است كه ميبينيم سرنوشت مسلمين بدست “ امپرياليسم و صهيونيسم” افتاده و سلسله جنبان حركتهاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آنها كسي جز اين جباران و زورگويان و عوامل سرسپرده آنها نيستند.
اكنون ببينيم علي بن ابيطالب (ع) براي درمان اين بيماري جانكاه چه دستور ميدهد. سراسر كتاب نهجالبلاغه پند و موعظه بمنظور نجات مسلمانها از كليه بيماريهاي روحي و اجتماعي براي سربلندي و مجد و عظمت آنهاست. از ميان اين پندهاي گرانبها تنها به چهار مورد كه اساس و بنيان اصلاح فرد و جامعه است اشاره ميكنيم:
1ـ تقوي داشتن و با ياد خدا زيستن كه اين خود اساسيترين نقطه آغازين حركت است. در اين نقطه است كه جهان بيني الهي و زندگي براي خدا و در راه خدا مطرح ميشود. اگر اين نخستين گام برداشته نشد، و انسان وارد ديگر مراحل عملي زندگي اسلامي شد همان حالت قشري و جسم ناتوان يا بيروح پديد ميايد. علي(ع) در تأكيد بر اين اصل خطاب به فرزندش امام حسن مجتبي(ع) ميگويد:
“ فاني اوصيك بتقوي الله ـ اي بُنّي ـ و لزوم امره، و عمارة قلبك بذكره و الاعتصام بحبله، وأيُّ سبب اوثق من سبب بينك و بين الله إن انت أخذت به” (رسائل : 31)
همچنين در عهد خود به مالك اشتر مينويسد:
“ امره بتقوي الله، و ايثار طاعته، و اتباع ما امر به في كتابه: من فرائضه و سننه، التي لايسعد احد الا باتباعها، و لا يشقي الامع جهودها و اضاعتها، و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده ولسانه، فانه، جل اسمه، قد تكفّل بنصر من نصره، و إعزاز من أعزّه” (رسائل : 53)
2ـ ترك هواهاي نفساني و آمال و آرزوهاي دور و دراز. در موارد زيادي از خطبهها نامهها و كلمات قصار علي (ع) به ترك اين دو امر، كه عامل سقوط انسان و جامعه است، اشاره شده است يكي از بهترين و جامعترين تعبيرات در اين زمينه چنين است:
“ أيها الناس! إنّ أخوف ما أخاف عليكم اثنان: اتباع الهوي، و طول الامل، فأمّا اتّباع الهوي فيصّد عن الحق، و اما طول الامل فينسي الآخرة” (خ : 42)
3ـ طرفداري از حق و مبارزه با باطل: ممكن است شخص مسلمان داراي تقوي و زهد باشد و هواهاي نفساني و آمال و آرزوها رانيز ترك كرده باشد، ولي براي احقاق حق و ابطال باطل اهميتي قائل نباشد. چنين مسلماني از نظر نهجالبلاغه در وظيفه اسلامي خود كوتاهي كرده و كامل نيست. علي (ع) ميگويد:
“ و أيمُ الله لأبقُرَنَّ الباطل حتي اُخرج الحق من خاصِرته” (خ : 104)
در مورد ديگر ميفرمايد:
“ إنّ أفضل الناس عند الله من كان العمل بالحق أحبُّ اليه ـ و إن نقصه و كَرَثَهُ ـ من الباطل و ان جرّ اليه فائدةً و زاده” (خ : 125)
4ـ پيروي از قرآن بعنوان دستورالعمل زندگي:
“ و اعلموا أنّه ليس علي احد بعد القرآن من فاقةٍ، و لا لأحد قبل القرآن من غني؛ فاستفوه من أدوائِكم، و استعينوا به علي َلأوائِكم، فإنّ فيه شفاءً من اكبر الداء: و هو الكفر و النّفاق، و الغيّ والظّلال”
(خ : 176)
اين بود مهمترين و اساسيترين دستوراتي كه عمل به آنها ميتواند جامعه را دگرگون و فساد وتباهي را از آن محو كند. البته دستورات ديگري بصورت جزئيات براي مراحل مختلف زندگي فردي و اجتماعي در نهجالبلاغه بويژه در نامههاي آن حضرت به فرمانداران و استانداران وجود دارد كه چراغي فرا راه زندگي انسانهاست. نامه حضرت به مالك اشتر حاوي جامعترين دستورات فردي و اجتماعي است كه عمل به آن ميتواند يك جامعه اسلامي نوين را پديد آورد.
اميدواريم اين گنجينه گرانبها در اين عصري كه نهضت اسلامي ميرود تا يك حركت عظيم را در امّت اسلامي به ارمغان آورد، مورد توجه همه مسلمانان بويژه نسلهاي انقلاب اسلامي قرار گيرد.
والسلام علي من اتّبع الهدي.
محمد باقر انصاري
1-خطبه سوم از نهجالبلاغه صبحي صالح
2-رسائل: 54
