جمعیت اخوان المسلمین و تحولات آن از آغاز تا کنون
جمعیت اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ یعنی ۸۵ سال قبل توسط حسن البناء (۱۹۰۶ – ۱۹۴۹) در مصر بنیانگزاری شد. حسن البناء در سال ۱۹۰۶ در روستای محمدیه در دلتای رود نیل از نواحی بحیره مصر چشم به جهان گشود. وی در یک خانواده مذهبی پرورش یافت و پس از اتمام دوره تحصیلات مقدماتی در سن شانزده سالگی به قاهره رفت و در دار العلوم آنجا که مؤسس آن محمد عبده (1266 ـ 1322 ق) بود به تحصیل علوم دینی پرداخت.


حسن البناء
در پی تحولات کشور ترکیه در زمان آتاتورک و ظهور روزافزون اندیشه های غیردینی و مادی در جامعة مصر، او ضمن حفظ ارتباط خود با رشیدرضا ( ۱۲۸۲ – ۱۳۵۴ق) و همچنین ارتباط دائم با فرید وجدی (1254ـ 1333 ش / 1875ـ1954) که از افکار و کتابهای او تأثیر می پذیرفت با گروهی از رجال دینی و سرشناس مجله ی اسلامی الفتح آشنا شد و بعدها «جمعیة الشُبّان المسلمین » (انجمن جوانان مسلمان ) را برای مقابله با اندیشة مادی و ضددینی راه اندازی کرد.
او در سال ۱۹۲۷ در شهر اسماعیلیه ، که تحت تأثیر مستقیم استعمار انگلیس بود، به عنوان معلم در مدرسه ای استخدام شد و تلاش گسترده ای را برای نشر افکار اسلامی در سطح شهر و در میان توده های مردم آغاز کرد. وی در مارس سال ۱۹۲۸ «جمعیت اخوان المسلمین» را با شش نفر عضو طرفدار و شاگردان محلی تأسیس کرد.
با تلاش های مستمر او جمعیت اخوان روز به روز گسترش یافت و شعبه های آن در شهرهای مختلف مصر افتتاح شد. طولی نکشید که تعداد شعبه های آن در مصر به هزار شعبه رسید و بتدریج شعبه هائی در فلسطین، سودان، عراق و سوریه نیز دایر شد.
در اواخر سال ۱۹۴۸ پادشاهی مصر «نقراشی پاشا» جمعیت اخوان را خطری برای حکومت خود تشخیص داد و با فشار انگلیس، یهودیان و آمریکا انحلال جمعیت اخوان را خواستار شد. در پی ترور نقراشی پاشا موج ترور اعضای اخوان به را افتاد و به ترور حسن البناء در فوریه ۱۹۴۹ منجر گردید.
سید قطب (۱۹۰۶- ۱۹۶۶)
بعد از حسن البنا، سید قطب که هم سن و سال او بود و درست در همان سال ۱۹۰۶ در استان اسیوط بدنیا آمده بود پرچم جمعیت اخوان ر بدست گرفت. او بعد از تحصیلات مقدماتی خود به همان مدرسه دار العلوم رفت و در سال ۱۹۳۳ از آنجا فارغ التحصیل شد. سپس در سال ۱۹۴۸ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و دو سال را در آنجا سپری کرد. در این مدت با فرهنگ غرب و روحیه استکباری آن کاملاً آشنا شد. در باز گشت به مصر در سال ۱۹۵۰ به جمعیت اخوان المسلمین که چهره کاملاً ضد غربی پیدا کرده بود پیوست.

سید قطب
در این دوران مبارزه با حکومت پادشاهی مصر به رهبری جمال عبد الناصر (۱۹۱۸- ۱۹۷۰) شکل گرفته بود که مورد تأیید سید قطب نیز بود. گرچه تمایلات سیاسی عبد الناصر چپ گرایانه و تمایلات سید قطب اسلام گرایانه بود اما هر دو در مخالفت با پادشاهی متفق بودند.
بالأخره جمال عبد الناصر با کمک اخوان المسلمین در سال ۱۹۵۲رژیم پادشاهی را براندازی کرد و حکومت مصر را در دست گرفت.
جمال عبد الناصر
به زودی دست های ناپاک وابسته به استعمار بین این دو رهبر سیاسی و مذهبی اختلاف ایجاد کردند و درست مانند داستان مصدق و آیت الله کاشانی در انقلاب ایران زمینه را برای درگیری های عمیق فراهم کردندبه گونه ای که دو سال بعد عبد الناصر با اخوان عملاً در گیر شد و به بهانه توطئه آن علیه حکومت، سید قطب و سران اخوان را دستگیر و زندانی کرد. سید قطب محکوم به ۱۵ سال زندان شد و در زندان های مختلف مصر زندانی گردید. وی در این دوران تفسیر معروف «فی ظلال القرآن» را تألیف کرد. علاوه بر آن کتب دیگری در باره اسلام تدوین نمود و در واقع به عنوان تئوریسین اسلام سیاسی جمعیت اخوان المسلمین در تاریخ مصر ظاهر شد.
او پس از تحمل ده سال زندان در سال ۱۹۶۴ با وساطت یکی از حکام یک کشورعربی از زندان آزاد شد اما همچنان به مبارزات اسلامی خود ادامه داد. از اینرو مجدداً در سال بعد دستگیر و بسال ۱۹۶۶ محکوم به اعدام گردید و به دار آویخته شد. در لحظات پایانی زندگی او مأمور کشیدن طناب دار آمد و به او کلمه شهادتین تلقین شد تا به زبان جاری کند. او گفت : « من به این کلمه اعتقاد راسخ دارم اما شما با آن نان می خورید!».
شایان ذکر است که برادر او محمد قطب، که دارای تألیفات ارزشمندی در باره اسلام است، و همچنین سه خواهر آنها که همگی راه سید قطب را ادامه می دادند نیز به زندانهای طویل المده محکوم شدند و به این ترتیب به عنوان شهدا و شکنجه شدگان آل قطب در راه اسلام در تاریخ مصر ثبت گردیدند.

محمد قطب
تحولات بعدی اخوان المسلمین
با مرگ جمال عبد الناصر در شامگاه ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ بر اثر یک حمله قلبی حکومت چپ گرای او افول کرد و آمریکا بر این کشور مسلط شد. ابتدا انور السادات و پس از ترور او در اکتبر سال ۱۹۸۱، حسنی مبارک عوامل سرسپرده آمریکا در مصر و حافظ منافع اسرائیل بودند.
در این دوران اخوان المسلمین گرچه از فشارهای دوران ناصری رهائی یافتند اما آنچنان هم آزادی عمل نداشتند. بطور کلی در دوران طولانی حیات اخوان، تفکر آن که از طریق کتب متعدد آنها در بلاد عربی منتشر شده بود بوسیله ترجمه این آثار در کشورهای اسلامی از غرب آفریقا تا کشورهای آسیا مسلمانان را تحت تأثیر خود قرار داد و بسیاری از متفکران جهان اسلام و بویژه جوانان را به خود جذب کرد. امروزه تفکر اخوان نه تنها در کشورهای عربی که در کشورهای مختلف جهان پیرو و طرفدار دارد.
در پی تظاهرات انقلابی و زنجیره ای کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا در سال 2010 که در غرب به «بهار عربی» و در بین مسلمانان به «نهضت های بیداری اسلامی» موسوم شد[1] مردم مصر علیه حکومت آمریکائی حسنی مبارک قیام نموده آنرا ساقط کردند. در ژانویه ۲۰۱۱ اخوان المسلیمن پس ۸۴ سال تلاش، حکومت را با آراء مردم در دست گرفت[2] و آقای محمد مرسی برای اولین بار حکومت اسلامی را در مصر تشکیل داد.

محمد مرسی
اما این حکومت متأسفانه بیش از یکسال دوام نیاورد و یک کودتای نظامی آمریکائی توانست طی چند ساعت طومار آن را در هم بپیچد. بررسی عوامل سقوط این حکومت نوپا می تواند عبرتی برای اسلام گرایان باشد.
علل و عوامل سقوط حکومت اخوان المسلمین
علل و عوامل سقوط این حکومت متعدد است که به مهمترین آنها بطور فهرست وار اشاره می کنیم:
1- عدم اعتبار و درس گیری از تاریخ گذشته و انقلاب های تاریخی بویژه انقلاب اسلامی ایران.
2- عدم اهتمام و توجه لازم به موانعی که استعمار و عوامل آن برای هر انقلابی بوجود می آورند.
3- عدم توجه به تجارب انقلاب اسلامی ایران و غرب ستیزی آن و سخنان رهبر انقلاب در کنفرانس غیر متعهد ها که با حضور آقای مرسی به عنوان رئیس جمهور مصر در تهران تشکیل شد. (او تنها 4 ساعت در تهران حضور داشت!).
4- رابطه تنگاتنگ با آمریکا و چشم داشت به کمک های یک و نیم میلیارد دلاری سالانه آمریکا به ارتش این کشور از زمان قرارداد کمپ دیوید به این سوی و همچنین رابطه علنی با اسرائیل و اعزام سفیر به تل آویو با آن نامه کذائی به رئیس رژیم صهیونیستی ، شیمون پرز. این ها همه در حالی بود که مردم مصر در انقلاب خود سفارت رژیم صهیونیستی را اشغال و آمریکائی ها را از کشور خود بیرون کرده بودند.
5- عدم کوچکترین تغییر در ساختار حکومت آمریکائی حسنی مبارک ، بگونه ای که برای همه روشن و واضح بود بدنه حکومت همان بدنه سابق بود و تنها جای مبارک و مرسی عوض شده بود!
6- عدم تغییر در ارتش وابسته به پنتاگون که همه چیز از آنجا دیکته می شد.
7- عدم تدبیر در اداره جامعه متکثر مصر که مرکب از افکار و اندیشه ها و تشکل های گوناگون قومی و مذهبی از قبطی های مسیحی گرفته تا اقشار مختلف اسلامی است.
8- میدان دادن به گروه های تند رو سلفی و وهابی و ایجاد محدودیت شدید برای پیروان مذهب اهل بیت (ع) به گونه ای که روحانی محبوب شیعیان شیخ شحاته در قاهره در یک حمله ناجوانمردانه بوضع فجیعی به شهادت رسید.
9- گروه گرائی و انحصار طلبی اخوانی و نداشتن یک چهره کاریزماتیک مورد احترام عموم مردم.
10- دخالت در امور داخلی سوریه و حمایت از تکفیری های جنگجو و خشن در این کشور و قطع رابطه با دولت سوریه که قطعاً خواست آمریکا و رژیم اسرائیل بوده است.
11- تحریک دولت ترکیه که همفکر با اخوانی ها هستند بر علیه دولت سوریه جهت همکاری بیشتر با تکفیری ها از طریق مرزهای مشترک.
12- اعطاي جايزه به همسر انورالسادات رئيسجمهور معدوم مصر كه با امضاي قرارداد ننگين كمپ ديويد بزرگترين خيانت را به آرمان فلسطين و ملت مصر كرد و حتي بسياري از اعضاي اخوان المسلمين و ساير مبارزان مصري را به قتل رساند يا سالها به زندان انداخت.
13- تعلل در محاكمه حسني مبارك رئيس جمهوري و سران خائن ارتش كه مردم عليه او انقلاب و او را ساقط كردند و دست او و همكاران و فرزندانش به خون بسياري از مردم و غارت اموال بيت المال آلوده بود.
اکنون سؤال این است که با این همه کوتاهی ها و اشتباهات چگونه یک حکومت می تواند دوام بیاورد؟
اما اینکه سرنوشت بیداری اسلامی در آینده چه خواهد شد؟ سؤالی است که پاسخ به آن ساده و در یک جمله است. وآن اینکه هیچگاه نهضت ها و تضارب آراء بشری پایان نخواهد پذیرفت و همواره جوامع بشری با این پدیده مواجه خواهند بود. تاریخ گواه روشنی بر این مدعاست که در طول تاریخ زندگی انسانها بر روی این کره خاکی بشریت با این پدیده همواره مواجه بوده و خواهد بود.
در پایان برای اطلاع از افکار و اندیشه های جمعیت اخوان المسلمین می توانید به پایگاه رسمی آن به آدرس http://www.ikhwanonline.com مراجعه نمائید.
محمد باقر انصاری
۱۳۹۲/۰۵/۳۱
و اینک مکاتبات دوست موریتانیائی با اینجانب:
Subject: | Re: دنشواي مصرية في رابعة العدوية |
From: | Sidi Ahmed (sahmed777@yahoo.fr) |
To: | ansari114@yahoo.com; |
Date: | Saturday, August 17, 2013 8:53 PM |
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله وصلى الله على محمد وآل محمد
الأخ الفاضل محمد حفظه الله تعالى،
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته،
لك مني جزيل الشكر، ولقد سعدت كثيرا بمشاعرك الطيبة اتجاهي، أنا أتفق معكم في انه لا ينبغي أن نسقط من الاسلام هذه الجماعة التي تتحدث عنها، وليس ذلك من حقنا لأن الله تبارك وتعالى هو الخبير ببواطن الناس وما في أنفسهم وقلوبهم، وما علينا سوى الأخذ بالظواهر، أما السرائر فنكلها إلى الله جل وعلا كما فعل ذلك رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مع المتخلفين عن غزوة تبوك،
وأتفق معك أيضا في ضرورة حرب التكفيريين الظلاميين قاتلهم الله أنى يؤفكون، ولكني أعتقد ـ وانت اعلم مني ـ بأنه من المفيد أن يتلقى هؤلاء درسا يجعلهم يعودون إلى جادة الصواب خصوصا وأنهم هم من يعتبرون أتباع مذهب آل البيت (ع) غير مسلمين ويفتي علماؤهم المؤثرون بذلك، في حين أنهم يتحالفون مع السلفيين والتكفيريين لمجرد خلق تحالفات سياسية تمكنهم من تحقيق أهدافهم في الحكم والسلطة، ولعلك لا تنس أن حركة حماس (وهي بالفعل حركة مقاومة دون شك) قد استسلمت للضغوطات والإغاراءات الخليجية المدعومة من دول الغرب وعلى رأسها الولايات المتحدة وربيبتها إسرائيل، وتخلت عن النظام السوري الذي وفر لها طيلة عقود من الزمن الأمن والمأوى والتدريب والسلاح بدعم كامل وتام وشامل ورائع جدا من قيادة الثورة الاسلامية في إيران، وقبلت مخططات الغرب التي جاءت من خلال أمير قطر المستقيل (أو المجبر على الاستقالة)،وحتى تتأكد من صدق ما أقول سوف أبعث لك هذا المقال الذي نشرته الصحافة الفلسطينية حول قبول قيادات حماس وعلى رأسها خالد مشعل بالتخلي عن محور الممانعة (إيران ـ سورياـ حزب الله)، وقبولها الانجرار مع معسكر العمالة مقابل حفنة من الدولارات.
على العموم انا أشكرك جزيل الشكر وأقول لك بصدق إنني أستفيد كثيرا مما ترسله إلي من مقالات وتحليلات وأرجو أن تداوم على ذلك وجزاك الله خير الجزاء
أخوك
سيد احمد
De : M.B. Ansari
À : Sidi Ahmed
Envoyé le : Samedi 17 août 2013 7h52
Oject: دنشواي مصرية في رابعة العدوية
بسمه تعالی شأنه
فضیلة الأخ الکریم سید أحمد دامت توفیقاته
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
شکراً لرسالتک الواضحة و اظهار عقیدتک الصادقة. أنا موافق کاملاً لما أبدیتم من الرأی و یجب أن یعلم أن کل ما أرسل الیک من الأخبار و التحلیلات لیس معناه أنی موافق مأة بالمأه مع جمیع محتویاتها و أنه یجب علیک أن تنشرها فی جریدتک القیمة، بل أرسلها لمزید معلوماتک و الاستفادة من صحیحها و إسقاط سقیمها. فعلیک بالتمییز بین الصحیح و السقیم و الغث و السمین حسب مایقتضی العقیدة الشرعیة و التحلیل السیاسی المنطقی.ا
أما رأیی بالنسبة الی جمعیة الاخوان المسلمین فهو أنها جمعیة دینیة ترید تنفیذ الاحکام الشرعیة و تکافح لعقیدتها منذ ثمانین سنة و مع الأسف لدیها بعض العقائد المتطرفة التی تحکی عن جمود فکر علمائهم و مفکریهم و خصوصاً بالنسبة الی أتباع مذهب أهل البیت علیهم السلام. و من جهة العقائد السیاسیة فانهم قاموا طیلة حکمهم فی عام واحد فقط بالعلاقات الودیة مع اسرائیل و امریکا اللذان الیوم یشکلان جبهة الکفر ضد الاسلام الراقی و الحقیقی و المقاوم.ا
و بالرغم من جمیع ذلک فاننا یجب أن لاننسی أنهم جلسوا علی عرش الحکم باسم الاسلام و صنفوا دستور البلاد حسب الاحکام الشرعیة الاسلامیة الغراء و الأهم من جمیع ذلک کان قیامهم فی مصر بمنزلة ظهور الصحوة الاسلامیة فی أکبر بلد اسلامی عربی مع خلفیة تاریخیة عظیمة لم تتمثل فی بلد اسلامی آخر. فضرب هذه الصحوة الاسلامیة بالانقلاب العسکری الامریکی-الاسرائیلی امر لایتحمله النفوس المتحمسة و الأنوف الآبیة.ا
و مضافاً الی ذلک فان التقریب و الوحدة الاسلامیة یقتضیان أن لا نطرد من جماعة أهل السنة الا السلفیین و التکفیرین الذین هم الیوم فضیحة و عارعلی الاسلام و المسلمین، خذلهم الله و طهر الاسلام و المسلمین من دنسهم و شرورهم.ا
و السلام علیکم و علی عباد الله الصالحین
أخوک المخلص
الأنصاری
With kind regard.
Yours sincerely,
M. B. Ansari
From: Sidi Ahmed
To: M.B. Ansari
Sent: Saturday, August 17, 2013 4:00 AM
دنشواي مصرية في رابعة العدوية : Subject
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله وصلى الله على محمد وآل محمد
حياكم الله أخي محمد،
أشكرك على الرسالة والتواصل الدائم معي، ولكن دعني أوضح لك موقفي قليلا، فأنا أقف على طرف نقيض من جماعة الإخوان المسلمين، وأراهم للأسف الشديد مجرد مجموعة من طلاب السلطة والحكم لا غير، مستخدمين الدين كشعار ووسيلة، وانت قد رايت بنفسك نتيجة حكمهم في مصر وتركيا على سبيل المثال، ففي اليوم الذي يقطع فيه محمد مرسي العلاقات مع سوريا يقوم بتوجيه رسالة تهنئة إلى زعيم الكيان الصهيون بمناسبة اغتصاب فلسطين الذي يسميه الصهاينة بعيد الاستقلال،
هل تعتقد أن جماعة بمثل هذا المستوى من النفاق والعمالة تستحق بالفعل التعاطف معها؟ وتذكر جريمة مقتل المسلمين الشيعة من مواطني مصر والتي ما كان لها أن تتم لولا فتاوى التكفير والتضليل التي يطلقها بعض علماء السوء من منتسبي هذه الجماعة،
ومع ذلك فنا آسف بشدةعلى سقوط إخوتنا المسلمين في مصر ضحايا هذا العنف الهمجي،
على العموم إذا كنت ترى ضرورة نشر هذا المقال في "التقريب" فأنا مستعد للتفكير في ذلك رغم أنني عادة لا أنشر أو أكتب ما يخالف قناعاتي، وإذا كنت ترى أنه يصب في مصلحة الهدف الذي أسعى إليه في جريدتي وهو خدمة آل البيت (ع) والتقريب بين المسلمين فقل لي وسوف أنشره بحول الله
تقبل تحياتي الخالصة لك ولجميع أفراد الأسرة الكريمة والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
أخوك
سيد احمد
----- Forwarded Message -----
From: Moustafa EL Leddawi
To: Moustafa EL Leddawi
Sent: Friday, August 16, 2013 3:07 AM
دنشواي مصرية في رابعة العدوية :Subject
د. مصطفى يوسف اللداوي
دنشواي مصرية في رابعة العدوية
كما لم ينس المصريون ولا العرب حادثة دنشواي الشهيرة، التي قتل فيها جنود الاحتلال الإنجليزي بحقدٍ ولؤمٍ وخبثٍ، الفلاحين والمواطنين المصريين، بعد أن أحرقوا محاصيلهم وبيوتهم، وكشفوا لهم عن مخزون كرههم للشعب المصري، فإن أحداً في مصر لن ينس جريمة رابعة العدوية، ولن يغفر لمرتكبيها جريمتهم.
وإن كان التاريخ الحديث قد خلد حادثة دنشواي، واعتبرها جمرة الثورة المصرية، ووقود عنفوانها، والشرارة الأولى التي ولدت لدى المصريين ثورة الغضب، وانتفاضة الكرامة، فإن التاريخ سيخلد مذبحة رابعة العدوية، وستحفظها الأجيال القادمة، وستكون ذكراها كل عامٍ يوماً أسوداً، ومناسبة حزينة، يذكرها المصريون، ويخجل من ذكرها الذين كانوا شهوداً عليها، ولم يحركوا ساكناً لنجدة أهلها، من المحتمين بحرمة الديمقراطية وحقوق الإنسان، التي ظنوا أنها تكفل لهم حرية التعبير والاعتصام السلمي.
المجرمون في حادثة دنشواي أعداءٌ لمصر، غاصبون محتلون مستعمرون، ليسوا عرباً وليسوا مسلمين، لا يعرفون لغتنا، ولا يتحدثون بلساننا، ولم يشربوا من ماء النيل، ولم تملأ قلوبهم طيبة أهلها، ولا صدق ساكنيها، ما جعل جريمتهم عادية، كونها واحدة من مئات الجرائم التي يرتكبونها يومياً في حق المصريين، فهذا هو حال الاحتلال أينما كان وفي أي زمان، يقتل ويدمر، ويطلق الرصاص ويعدم، ويغتال ويعتقل، ويحرق ويخرب، ولا ينتظر منه المواطنون غير ذلك، إذ لا يتوقعون منه خلقاً ولا عدلاً، ولا ينتظرون منه صفحاً أو نصحاً، ولا طيبةً ولا مسامحة، ولهذا فلم يتوقف المصريون بأسى أمام هذه الحادثة، إذ أنها تمت بأيدي أعدائهم، وإن كان لها الدور الكبير في شحذ هممهم، وتقوية عزائمهم، وتأجيج ثوراتهم، وإطلاق قدراتهم وأقصى طاقاتهم، للتخلص من الاحتلال، وطرده من أرضهم.
لكن المجرمين في ميداني رابعة العدوية والنهضة مصريون، تربطهم بمن في الميدان صلاتُ مواطنةٍ ودم، وأواصر قربى وجيرة، وعلاقات زمالة وروابط رفقة وصداقة، وهم يعرفون المعتصمين في الميادين فرداً فرداً، ويحيطون علماً بأعدادهم وتصنيفاتهم، ويعرفون عدد الرجال والنساء والشيوخ والأطفال، ويعرفون عناوينهم، ومناطق سكناهم، وأعمارهم ووظائفهم، وكل ما يتعلق بهم، إذ جهدت الأجهزة الأمنية في مراقبتهم ومتابعتهم، وسخرت كل أجهزتها لرصدهم ومعرفة حقيقة أعدادهم.
ونجح العديد من عناصر الأجهزة الأمنية في التغلغل إلى صفوف المعتصمين، والاختلاط فيهم، والعيش بينهم، فعرفوا الكثير من تفاصيل حياتهم اليومية، وبرامجهم الاحتجاجية، وأصبح لديهم علمٌ بفراشهم الذي يفترشونه على الأرض، ولحافهم الذي يتدثرون به في الليل، وكانوا على يقينٍ أن أقصى ما يملكون فراشاً وطعاماً ومواقد، وبعض ثياب وأوراقٍ، فضلاً عن هواتفهم الشخصية، وكاميرات الإعلاميين منهم.
رغم هذه المعلومات اليقينية، التي أكدتها الكاميرات المنتشرة والمنصوبة في كل مكان، وتلك التي وثقتها الطائرات التي كانت تحلق يومياً فوق رؤوس المعتصمين، وهي طائراتٌ مخصصة بما فيها من أجهزةٍ حديثة معدةٍ لإلتقاط أدق الصور، والوصول إلى أضيق وأبعد الأماكن، حيث كانت تسجل وتوثق، وتتابع وتحدث، في الوقت الذي لم يكن لدى المعتصمين ما يخفوه أو يستروه، فلا سلاح في أيديهم، ولا بنادق على أكتافهم، ولا أسلحة دمارٍ شاملٍ يخفونها تحت فراشهم، أو في ثنايا ثيابهم، وإنما متاريسٌ تحفظهم، وبواباتٌ تمنع دخول المتسللين إلى صفوفهم، والمندسين بين جمعهم، لكنهم لم يكونوا خائفين من شعاراتهم، ولا خائفين من مواقفهم ومشاركاتهم، فكانت وجوههم مكشوفة، وأسماؤهم معروفة، وحركتهم وأنشطتهم معلنة.
رغم ذلك فقد أقدمت جحافلٌ عسكرية، لا أظنها مصرية، ولا أعتقد أنها وطنية، بقراراتٍ كولينالية، تشبه قرارات الحاكم العسكري البريطاني إبان الإحتلال الانجليزي لمصر، فجاست بين المواطنين، وأطلقت النار غزيراً عشوائياً ليصيب الجميع، ويقتل من يجد، ويصيب بجراحٍ وهلع عشرات الآلاف من المعتصمين، فكانت مجزرة أكبر من دنشواي، وأشد بشاعةً مما قد ترتكبه أيدي إحتلال، ودباباتٌ جيشه، وبنادق جنوده، ورسمت بدماءٍ مصريةٍ بريئةٍ وطاهرة، أكبر ملحمةٍ تنسجها المدنية الحديثة، ومدعوا الديمقراطية الجديدة، ممن جاؤا ليحافظوا على الدم، ويصونوا الصف، ويحموا الديمقراطية وحقوق الإنسان.
لا أعتقد أن عربياً غيوراً يرضى بما حدث، ويسكت عما وقع، ويسلم للطغمة العسكرية الحاكمة بما قضت، ويوافق على قرارات حكومةٍ نصبها إنقلابيون، وجاء بها متغلبون، وسماها خاسرون، فكانوا صوراً وخيالات، يسمعون ويطيعون، وينفذون ولا يعترضون، يبحثون عن دورٍ ومهمة، ويتسولون منصباً ووظيفة، ويتطلعون إلى صورةٍ وهيئة، وشكلٍ ومظهر، ولو كان الثمن ماء وجوههم، ودماء شعبهم، وسمعة بلادهم، وكرامة أوطانهم، وهم أنفسهم الذين تسوروا الأسوار، وخانوا الأمانة والعهد، وتسلموا مقاليد البلاد بانقلابٍ، اغتالوا فيه الشرعية، وخدعوا العالم بصورةِ الأغلبية، وسموا أنفسهم حراساً للديمقراطية، وجنوداً للشعب، يتلقون منه الأوامر، ويسألونه التفويض، وينتظرون منه الإذن والسماح بالهجوم والقتل والبلطجة والترويع.
إن هذه الحادثة قد أصابت كل ضمير، وحركت كل وجدان، وأجبرت كل إنسانٍ عاقلٍ ومنصف، أن يخرج متظاهراً، وأن يشارك معتصماً ومحتجاً، أمام السفارات والممثليات، وعلى أبواب البعثات والقناصل، ليعبر عن غضبه عما جرى، واستنكاره لما حدث، ولا أعتقد أن الغرب أحق من العرب بالثورة والغضب، وأجدر منهم بالإدانة والاستنكار، فنحن أحق بالغضب منه، وأولى بالثورة من قادته، فما حدث هو شرعة غاب، وقرار متغطرس، وتنفيذ أعمى، وتبرير حاقد، وسلوك أهوج، وابتهاجٌ بئيس، واحتفالٌ عقيم، وفرحةٌ بين ثكالى، ورقصٌ على أشلاء جرحى، وغناءٌ بين آهات الكبار وأنين الصغار، ونواح الأمهات والأخوات.
*********************************************
فضيحة| "السيسي"أجرى مكالمة بوزير الدفاع الصهيوني قبل المجزرة
ذكرت الإذاعة العبرية الرسمية باللغة العبرية في تقرير لها اليوم حول الأحداث في مصر أن وزير الدفاع المصري عبد الفتاح السيسي أجرى اتصالا مع وزير الدفاع الصهيوني موشيه يعلون يوم الثلاثاء 13أغسطس 2013 وقد وافقت على إثرها الكيان الصهيوني بدخول قوات بالجيش المصري مكونة من عشرة كتائب، إلى شبه جزيرة سيناء.
من جهة أخرى تساءلت الاذاعة العبرية الرسمية عن موعد هذه المكالمة والتي تلاها مباشرة مجزرة رهيبة ضد معتصمي رابعة العدوية وميدان النهضة وأسقطت 3 آلاف شهيد و15 ألف جريح.
وأشارت إلى أن وسائل الإعلام المصرية لم تذكر هذا الخبر.
[1] - این سلسله انقلاب ها با خودسوزی یک جوان تونسی علیه دولت این کشور آغاز شد و به زودی به صورت تظاهرات پر جمعیت در دیگر کشور های عربی نیز ظاهر شد. کشورهائی که تحت تأثیر قرار گرفتند عبارت بودند از: یمن، لیبی، بحرین، مصر، الجزائر، اردن، عراق، سوریه، کویت، مراکش، سودان، عمان، عربستان سعودی، موریتانی و صحرای غربی. شعار تظاهر کنندگان در این کشور ها بطور غالب عبارت بود از: « الشعب یرید اسقاط النظام» ( ملت خواهان سقوط رژیم هستند). در برخی از این کشورها این آرمان تحقق یافت و در برخی دیگر، رژیم ها همچنان بر اریکه قدرت تکیه دارند و در برخی هم پس از نزدیک به سال هنوز این داستان ادامه دارد.
[2] - انتخابات ریاست جمهوری با کاندیداهای متعدد به دور دوم کشیده شد که رقابت بین محمد مرسی اسلام گرا و احمد شفیق غرب گرا بود. در این دور مرسی با 51,73 در صد آراء (13,230,131) بر احمد شفیق با 48,23 در صد آراء (12,347,380) پیروز گردید.
